طرفداری- در تاریخ نهم آوریل سال ۱۹۷۵، لیدزیونایتد بهترین تیم انگلیس میزبان بارسلونا، باشگاه مشهور اسپانیایی در نیمه نهایی جام باشگاه های اروپا یا همان لیگ قهرمانان بود. تورنمنتی که بهترین ها در آن با هم به رقابت می پرداختند. در آن عصر بارانی، پدرم من را به "الند رود"، زمین خانگی لیدز برد، جایی که در آن یوهان کرایوف، بهترین بازیکن جهان، آبی و اناری پوشان بارسلونا را رهبری می کرد.
از جایگاه ما در قسمت شرقی ورزشگاه که به "لو فیلدز"، شناخته می شود، خود را می کشیدم تا بتوانم بهتر بازی را ببینم. البته که می خواستم تیمم لیدز برنده دو بازی رفت و برگشت در برابر بارسلونا باشد تا با رسیدن به فینال، به اولین فینال تاریخش برسد. اما برای یک کشته مرده ی دوازده ساله فوتبال، افتخار دیدن کرایوف، این استاد هلندی، چیزی فراتر از هیجان انگیز بود. در آن زمان اکثرا روزی ۳ بار فوتبال بازی می کردم (۲ بار در مدرسه و یک بار بعد از آن). در تعطیلات این داستان به کل روز تعمیم پیدا می کرد و کرایوف برای من، نهایت یک فوتبالیست بود.
در آیاکس آمستردام، جایی که او بین سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳ در آن بازی کرد، یوهان خود را به عنوان بازیکنی که به طرز شگفت آوری خلاق است معرفی کرد. او می توانست به سرعت توپ را در اختیار بگیرد، پاس های کوتاه و بلند دهد، به طور خستگی ناپذیری دریبل بزند، شانه اش را برای منحرف کردن مدافعان به کار گیرد و البته با داخل و بیرون پا گلزنی کند. او می توانست تمام این کارها را در هر نقطه ای از زمین انجام دهد. روی کاغذ او یک مهاجم مرکزی یا هدف بود اما در دورانی که بازیکنان به سختی به پست خود چسبیده بودند، رینوس میشل، سرمربی وقت آیاکس کرایوف را تشویق کرد تا در همه جا پرسه بزند!
در یک لحظه او در محوطه پنالتی شوت می زد و ناگهان وی را می دیدید که از دروازه بان تیمش توپ می گیرد، ضربه آزاد می زند یا هم تیمی هایش را در خط هافبک رهبری می کند. قابلیت و حسی که کرایوف در جاگیری داشت، دست نیافتنی بود. دیوید میلر، نویسنده مشهور ورزشی یک بار کرایوف را فیثاغورثی پا به توپ خطاب کرد.
اما تنها تواناهایی فردی کرایوف نبود که او را از سایرین جدا می کرد، بلکه وی موجب بهتر شدن هم تیمی هایش می شد. تحت رهبری میشل و البته بعدها خودش، او کمک کرد نحوه روان بازی کردن فوتبال که به توتال فوتبال شهرت دارد، کامل شود. در این روش به جای اجرای حرکات تیمی و دنبال کردن بازی هوایی، بازیکنان به طور مکرر جای خود را تغییر می دادند و با رفتن به فضای باز و دادن پاس هایی تیز، خط دفاع رقیب را برآشفته می کردند. با کرایوف به عنوان رهبر ارکستر، این روش بازی نه تنها موثر، بلکه تماشایی بود.
توتال فوتبال به طور کامل مفهوم جدیدی نبود. حوالی دهه پنجاه میلادی، تیم ملی فوتبال مجارستان برخی ویژگی های این سیستم را بدعت گذاری کرد و این اتفاق با باشگاه هایی مثل رئال مادرید در اسپانیا، سانتوس در برزیل و شاید برایتان عجیب باشد، برنلی! در انگلیس ادامه یافت.(برنلی در سال ۱۹۶۰ فاتح لیگ انگلیس شد.) اما در نهایت آیاکس میشل بود که با الهام پذیری و نقطه اتکایی به نام یوهان کرایوف، توتال فوتبال را کامل کرد.
آیاکس سه سال پیاپی در فصل های ۱۹۷۱، ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ فاتح اروپا شد. تیم ملی هلند که بخش اعظم آن را بازیکنان آیاکس تشکیل می دادند، در جام جهانی ۷۴ همین سیستم را پیاده سازی کرد و در تورنمنتی که در آلمان غربی برگزار می شد، آرژانتین، آلمان شرقی و مدافع عنوان قهرمانی برزیل را از پیش رو برداشت تا در فینال به میزبان برخورد کند.
حالا او با همان گردن بلند و موهای قهوه ای، در وست یورکشایر جلوی من ایستاده بود. در سال ۱۹۷۳، یوهان کرایوف با چیزی در حدود ۲ میلیون یورو که رکورد نقل و انتقالات فوتبال بود، از آیاکس به بارسلونا پیوست. در آن زمان باشگاه کاتالان زیر سایه رئال مادرید قرار داشت اما پولی که آنها برای کرایوف هزینه کردند، یک سرمایه گذاری بزرگ بود. بارسا در اولین فصل کرایوف قهرمان لالیگا شد و به جام باشگاه های اروپایی رسید که در نیمه نهایی باید با لیدز دیدار می کرد.
خوشبختانه برای من و ۵۰ هزار هوادار لیدز، کرایوف یکی از بهترین شب هایش را سپری نکرد! بارسلونا هم به جای توتال فوتبال، ساختاری دفاعی در برابر لیدز در پیش گرفت تا امیدوار باشد با تساوی در بازی رفت، برای برد در بازی برگشت بازی کند. لیدز بازی را در اختیار گرفت و ۲-۱ کار را تمام کرد. لیدزی ها چند هفته بعد در بارسلونا برای تساوی بازی کردند و بلیط فینال را گرفتند. (تیم من در فینال به بایرن مونیخ باخت!)
امروز آن بازی را در یوتوب نگاه کردم و با وجود باخت بارسا تحت تاثیر سرعت و جابجایی کرایوفی قرار گرفتم که انگار حس درستی از اتفاقات پیرامونش دارد. در یک لحظه از بازی او پشت دفاع تیم خودی قرار می گیرد تا توپ را دفع کند. در نیمه دوم یوهان گل تیمش را می سازد و تقریبا نزدیک بود به دومی هم برسد.
کرایوف در زمان بازی برای بارسلونا، هرگز فاتح لیگ قهرمانان نشد اما به عنوان مربی، این تیم را در سال ۱۹۹۲ به اولین جام تاریخش رساند. او همچنین موفق شد جایگاهش را در بین یکی از تاثیرگذار ترین افراد تاریخ فوتبال محکم کند. ابتدا در آیاکس در دهه هشتاد و سپس در بارسلونا بین سال های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۶، یوهان الزامات استراتژیکی را به کار گرفت که رینوس میشل به او آموخته بود و البته خودش چیزهایی به آن اضافه کرد. برای مثال به کار گرفتن ساختار الماس در خط هافبک. اگرچه وی همیشه اساس توتال فوتبال را چنین مواردی می نامید: توانایی ها فنی (معتقد بود در سنین کم باید آموزش داده شود)، جابجایی، سرعت و انعطاف پذیری!
در تیم های من، دروازه بان اولین مهاجم تیم است و مهاجم اولین مدافع تیم!
با اثبات موفقیت سیستم کرایوف، سایر مربیان از وی کپی کردند یا سعی کردند تطبیقی از آن داشته باشند. در روز پنجشنبه، پپ گواردیولا، سرمربی باشگاه بین سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ به رویترز گفت کرایوف این کلیسا را رنگ کرد و سایر مربیان بارسا سعی کردند آن را احیا کنند یا بهبود بخشند. به این استعاره کلیسا دقت کنید. دیوید وینر، ورزشی نویس بلیچر ریپورت در این باره نوشته است:
پیروان کرایف تنها از نحوه بازی او و تیمش خوششان نمی آید بلکه معتقدند که جهان می تواند مکان بهتری باشد اگر این نگرش کرایوف در فوتبال حاکم شود. آنها حس می کنند فوتبال کرایوفی زیباتر، لذتبخش تر و روحانی تر از سایر رویکرد های این ورزش است. این یک کلیسای کرایوف است!
شما حتی می توانید من را هم در صندلی های کلیسای کرایوف پیدا کنید! البته من بیشتر به عنوان بازیکن او را به یاد دارم تا مربی. در دقیقه اول فینال جام جهانی ۷۴ که در مونیخ برگزار می شد، کرایوف در میانه میدان توپی را گرفت و با توجه به اینکه تقریبا کل تیم ملی آلمان بین او و دروازه بودند، خطری آنها را تهدید نمی کرد. اگرچه بعد از کنترل سریع توپ، یوهان همانند یک خرگوش شروع به حرکت کرد و از یک آلمانی عبور کرد. از بین دو بازیکن لیز خورد! در محوطه جریمه سرنگون شد و داور نقطه پنالتی را نشان داد. یوهان نیسکنز(یک بازیکن خوب دیگرکه البته به طور کامل در حد کرایوف نبود) پشت توپ ایستاد و گلزنی کرد. هلند زمانی یک گل جلو افتاد که توپ به پای آلمانی ها نخورده بود!
پس از این گل تیم ملی هلند ضعیف نشان داد و آلمان ها برای ترساندن من ۱۱ ساله و هزاران عشق کرایوف، برگشتند و بازی را ۲-۱ بردند. اسطوره ما به عنوان بازیکن تورنمنت شناخته شد.
بیست و پنج سال بعد، فدراسیون آمار و ارقام فوتبال او را بهترین بازیکن اروپایی قرن می نامد. آیا او از پله، مارادونا یا مسی بهتر بود؟ این بحث ها تا ابد می تواند ادامه داشته باشد اما او قطعا در سطح آنها بود و هنرش فراتر از ورزشش تحسین می شود. طراح رقص هلندی، رودی ون دنتسیگ یک بار گفت:
کرایوف رقاص بهتری از نوریف* است! او بهتر می تواند خود را تکان دهد!
* رودی نوریف، رقصنده باله روس و یکی از مشهورترین شخصیت های قرن گذشته است.