طرفداری- پس از شصت و هشت سال زندگی، یوهان کرایوف امروز درگذشت. متعلق به عصر کامپیوتر ها نبود. کامپیوتر ها آمار می دهند؛ از گل ها، پاس گل ها و کیلومتر هایی که بازیکنان دویده اند می گویند. اما آیا می توانستند نابغه لاغر و تنبلی مثل او را پیدا کنند؟ وحشت می کنم وقتی استعدادهایی را می بینم که بنا بر آمار ها در آژاکس رد می شوند. وقتی 15 سال داشتم، نمی توانستم یک توپ را بیش از 15 یا 20 متر شوت کنم. کیفیت من تکنیک و بینش بود. موضوعی که کامپیوترها آن را نمی فهمند.
ریتم را در دست داشت و آنطور اوضاع را پیش بینی می کرد که هر بار، انگار تمام زمین را زیر پر و بال خود گرفته باشد. به طور همزمان رهبری ارکستر و وظیفه نوازش سریع ترین و بُرَنده ترین سازها را در اختیار داشت. پیش می آمد که توپ را به دروازه بان تیم خود بسپارد، در همان لحظه با حرکت دست ها از هم تیمی ها آرایشی جدید را در زمین بخواهد و لحظه ای بعد بدون ترحم، دروازه رقیب را باز کند. تمام تلاش رقیب، به زمین غلطاندن کرویوف بود. بدون کرویوف، رینوس میشل می گفت؛ معمار آن آژاکس، آن هلند و آن بارسلونا: بدون کرویوف، من تیمی نداشتم.
گل می زد؛ آنطوری که کسی نمی توانست. ضربات کات دار، ضربات کاراته ای و ضرباتی که از بعید ترین زاویه ها به تور می نشستند. همه این کار ها را با هر دو پا و هر قسمت از هر دو پا انجام می داد: ضرباتی روی بند کفش، داخل پا و خارج آن. می گفت من با شش جای مختلف پا به توپ ضربه می زدم. شش برابر از بازیکنان امروزی بهتر بودم. هیچ فیلم کوتاهی نمی تواند نبوغِ هر لحظه را منتقل کند آن هم وقتی همدوره با او کوین کیگان می گفت نیمی از بازی ها فیلم برداری نمی شد و نیمی از گل هایم را ندیده اید. اما تا فوتبال فوتبال است، شمه ای از نبوغ او را هر بار که فوتبالیستی توپ را بگیرد، شانه را به پایین متمایل کند، سر توپ بزند و صد و هشتاد درجه بچرخد، یاد او زنده است. آنجاست که گزارشگر فریاد می زند بله، آن بازیکن چرخش کرویوف را انجام داد. کاری که اولین بار آن را مقابل مدافع سوئد جان اولسون در جام جهانی 1974 دیدیم. اولوسن می گفت مهم ترین لحظه زندگی ورزشی من، همان لحظه بود. تحقیر نشدم بلکه شانسی برای گرفتن توپ نداشتم. کرویوف نابغه بود.
او قلب انقلابی بود که در فوتبال رخ داد. اگر می خواست می توانست بهترین در هر پستی باشد که آن را انتخاب می کرد. این را اریک کانتونا می گفت. افتخارات زیادی کسب شدند. 9 قهرمانی در هلند، سه قهرمانی اروپا، یک قهرمانی اسپانیا و یک نائب قهرمانی در جهان. همینطور 48 بازی ملی بین سال های 1966 تا 1977. به عنوان مربی هم، قهرمان اروپا شد. دو بار جام برندگان را کسب کرد و چهار بار پیاپی فاتح لالیگا شد. فلسفه بازی یوهان کرویوف آنقدر بالا و آنقدر رفیع بود که بگوییم، او یکی از تاثیر گذار ترین نام های تاریخ این ورزش است.
مفهومی که با او شناخته می شود، توتال فوتبال است. سیستم شناوری که در آن هر بازیکنی وظایف بسیاری دارد. در تیم من دروازه بان نخستین مهاجم و مهاجم نخستین مدافع است. به طور متوسط هر بازیکن سه دقیقه توپ را در طول بازی دارد. پس مهم ترین موضوع کاری است که در آن 87 دقیقه دیگر انجام می دهید. آن زمان ثابت می کند که بازیکن خوبی هستید یا نه. آلمان غربی 1974، جایی بود که چشم جهان به شیوه آن ها باز شد. طوری که کارلوس آلبرتو بگوید تنها تیم جام که حرفی جدید برای گفتن داشت، هلند بود. جایی که کرویوف، نیسکنز، آری هان، کرول و سایرین تا فینال رسیدند اما در نهایت مغلوب تیم میزبان و ماشین گلزنی آن ها، گرد مولر و موتور انرژیک آن ها، پل برایتنر شدند. هلند باخت اما تیمی که کرویوف جواهری روی پیشانی آن بود، مسلما هیجان انگیز ترین تیم آن عصر بود. این جمله ها عینا از نوشته هیو مک ایونی ژورنالیست مشهور اسکاتلندی آورده می شود: شیوه ای هجومی که روح دارد، زخم هایی عمیق می زند و اینطور پیش می رود: انگار سواره نظامی از جراحان! فوتبال را برای مربیگری در بارسلونا کنار گذاشت. انقلاب دیگری بود که رخ داد و شیوه ای که حسادت جهان را بر انگیزد.
در آمستردام متولد شد. مدتی پس از جنگ متولد شدم و یاد گرفتم نباید هرچیزی را قبول کنم. جایی که پدرش هرمانوس و مادرش نل، میوه فروشی داشتند. آژاکس باشگاه همسایه بود. ده سال داشت که شروع به فوتبال کرد. دوازده سال داشت که سکته قلبی، پدر را از او گرفت. نل ناتوان در پیش بردن میوه فروشی، زندگی را از طریق در آمد نظافتچی گری پیش برد. هوش پسرش طوری بود که نتواند در کنار سایرین بنشیند و تعلیمات معمولی ببیند. سیزده سال داشت که مدرسه را ترک کرد و در یک فروشگاه لباس ورزشی مشغول به کار شد. آن فروشگاه، پری فن در کر، به باشگاه آژاکس مربوط بود و به یوهان جوان اجازه داده شد که صبح ها -پیش از رفتن به سر کار- با تیم جوانان تمرین کند.
عمو هنک، مسئول زمین آژاکس با نیل ازدواج کرد و حالا یوهان یک ناپدری داشت. به ناپدری در آماده سازی زمین در آب و هواهای مختلف، خط کشی، بالا بردن دروازه و کوتاه کرردن چمن، کمک می کرد. کم کم چیزهای بیشتری در خصوص باشگاه دانست. با کارگران باشگاه آشنا شد. با آن ها که مسئول چای، تمیز کردن کفش ها یا رختکن بودند و در نهایت با بازیکنان بزرگسال تیم.
پانزده سال داشت که به عنوان توپ جمع کن، فینال جام باشگاه ها در سال 1962 بین تیم های بنفیکا و رئال مادرید را از نزدیک ترین فاصله ممکن مشاهده کرد. نابغه ای به اسم آلفردو دی استفانو در زمین بود که نماد تمام زیبایی های فوتبال در آن زمان بود. هفده سال داشت که در دوره ویک باکینگهام انگلیسی، برای نخستین بار در ترکیب آژاکس بازی کرد. اما وقتی رینوس میشل، هدایت باشگاه را در اختیار گرفت؛ کار او آغاز شد. میشل شیوه های سخت گیرانه خود را داشت و این شامل دویدن در مسیرهای شیب دار جنگلی می شد. میشل در ابتدا تحت تاثیر کرویوف و همه سیگارهایی که می کشید، قرار نگرفت. اما وقتی مهاجم تیم مصدوم شد، او یک شانس به دست آورد و این شانس به حق تبدیل و تا روز آخر به درازا انجامید. درجه دار محبوب میشل در زمین بود. میشل پس از ثبت کارنامه ای به یادماندنی، آمستردام را با بارسلونا تعویض کرد. استفان کواکس جانشین او شد. حالا کرویوف حتی تاثیر بیشتری در تیم داشت و تاثیر گذاری اش به ترکیب و تاکتیک بازی نیز افزایش یافت. آژاکس حکمرانی می کرد و قهرمانی های کرویوف در خانه شش جام طی 9 سال بود. قهرمان اروپا بودند. بین سال های 71 تا 73، سه بار پیاپی قهرمان قاره شدند.
کرویوف در آن زمان به عنوان نخستین سوپراستار اروپایی مطرح شد. با کفش های ویژه پوما و آن شماره 14 فراموش نشدنی؛ دنیا، یک پکیج رویایی را می دید. در سال 1968 ازدواج کرد. آنقدر تاثیر گذار بود که پیراهن های تولید شده آدیداس برای تیم ملی را نمی پوشید و به جای آن پیراهن پومای خود را می پوشید. یا در شرایطی که تیم ها در آن زمان با شماره های سنتی یک تا یازده به زمین می آمدند، کرویوف شماره 14 را در جام جهانی 1970 بر تن می کرد.
در سال 1973 به بارسلونا پیوست و آنقدر پیش رفت که رابطه ای بی مانند با باشگاه پی ریزی کند. در نخستین فصل حضور با حضور میشل، کاتالان ها را پس از سیزده سال به نخستین قهرمانی اسپانیا رساند. آن ها رکورد 27 بازی بدون شکست را بر جا گذشتند و در سانتیاگو برنابئو با نتیجه 5-0 رئال مادرید را شکست دادند. سه فرزند داشت که در این بین نام پسر آخر جوردی که یک سال پیش از مرگ ژنرال فرانکو به دنیا آمد، داستانی از وفاداری به سنت باشگاه و شهر بود. سنت جوردی نام قدیسی اهل کاتالونیا در قرن پانزدهم بود (حالا به طور سالیانه روزی به این نام در کاتالونیا جشن گرفته می شود) و گذاشتن این نام از سوی دولت غیر قانونی شمرده می شد. کرویوف پسرش را به هلند فرستاد تا نام مد نظر بر وی نهاده شود. اینطور بود که بر وی نام ال سالوادور، نجات دهنده نهادند.
میشل به آژاکس بازگشت و حالا کرویوف قدرتمند ترین شخصیت در باشگاه بود. نیویورک تایمز در یک گزارش نوشت که کرویوف آنقدر در 90 دقیقه می جنگد که سیاستمداران آنجا، در سال های جنگ داخلی آنطور نجنگیده اند. تاریخ نگار فوتبال، جیمی برنز در مورد او می نویسند، با کرویوف، تیم هرگز احساس شکست نمی کرد. عمدتا بحث هایی با مدیر عامل داشت. خوزه لوئیس نونیز مدیر عامل ترجیح می داد که در قیاس با هنز ویسولر، حق را به کرویوف می داد. حتی وقتی که اشتباه می کرد. لاماسیا کار خود را با تلاش های او آغاز کرد؛ جایی که بعد ها لیونل مسی ها و سسک فابرگاس ها از آن به دنیای فوتبال معرفی شدند یا شاید این توضیح: جایی که هسته ای را ساخت که بین سال های 2008 تا 2012 تقریبا تمام جام های ممکن را با پیراهن لاروخا کسب کرد. سی و یک سال داشت و می خواست بازنشست شود. اما به جای آن، با اصرار و تلاش های یک دوست، بازی را خارج از کاتالونیا از سر گرفت. ایالات متحده، دسته دوم اسپانیا و در نهایت دوباره هلند. دو بار دیگر اردیویژه را با آژاکس کسب کرد. به فاینورد رفت و آنجا هم قهرمان شد؛ جایی که 1984، آخرین سال بازی را در آن سپری کرد.
نمی شد که کرویوف مربی نشود. تنها زمانی تصمیم گرفتم مربی شوم که به من گفته شد نمی توانم مربی شوم. 1985 بود که هدایت آژاکس را بر عهده گرفت. هنوز مدارک لازم را نداشت و دو سال به عنوان مشاور فنی فعالیت کرد. با حضور او در آن شغل دو بار جام حذفی کسب شد و بعد با پیروزی مقابل لوکوموتیو لایفزیک در سال 1987، قهرمان جام برندگان شدند. 1988 بود که به بارسلونا رفت. شیوه ای جدید در جیب و در سر داشت. پاس های کوتاه و حرکت های دیوانه وار در تمام زمان بازی. شیوه ای که به تیکی تاکا شناخته شد. دوست داشت که شخصا با هر بازیکن کار کند و هر کدام را بیشتر بشناسد و روایت آن ها را بداند. پپ گواردیولا را مجاب کرد که بهتر است به جای وینگر، اهرم میانی باشد. به این که می شود با پاس های صحیح، دفاع کرد. پپ، خیلی زود جایگاهی مهم در ترکیب گرفت و سال ها بعد جانشین رئیس، روی نیمکت شد.
با مایکل لادروپ، با هریستو استیوچکوف و با رونالد کومان؛ تیمی را ساخت که با انجام جذاب ترین بازی ها چهار بار پیاپی بین سال های 1991 تا 1994، قهرمان اسپانیا لقب گرفت. برای نخستین بار در سال 1992، بارسلونا در دوه او قهرمان اروپا شد. در بین همه این ها، قلبش را به تیغ جراحان سپرد. این یک پنالتی علیه مردی بود که سال ها جدال را به سیگار باخته بود. یازده جام در نیوکمپ در دوره او فتح شد اما در دو سال آخر، اوضاع خوب پیش نرفت. سرانجام یوهان کرویوف در سال 1996 توسط نونیز اخراج شد.
رفت و بنیاد خیریه خود را راه اندازی کرد. آن بنیاد، 200 زمین در 22 کشور برای کودکان فقیر ساخت تا فوتبال بازی کنند. بنیاد او در سال 2009 توسط یوفا جایزه بهترین پروژه سال ( Uefa Grassroots award ) را کسب کرد. برای دو سال هدایت تیم ملی کاتالونیا را ب عهده داشت. بارها گفت که چقدر از سبک بازی تیم ملی کشورش ناامید است و بر آن ها، نامِ شیوه زشت داد. شیوه ای که تا فینال جام جهانی پیش رفت اما مغلوب اسپانیا و بدنه لاماسیایی شد که او ساخته بود. برای بردن، یک گل بیشتر زدن کافی است. 5-4 ها را به 1-0 ها ترجیح می دهم. نشان دادیم که می شود از فوتبالیست بودن لذت برد. شاید برای شما خنده دار باشد و بابت آن اوقات شگفت انگیزی داشته باشد. اما من نماینده دوره ای هستم که ثابت کرد می توان جذاب بازی کرد و موفق بود و از انجام آن لذت برد.
این آخر ها می گفت من بازیکن سابق، مدیر فنی سابق، مربی سابق، مدیر عامل افتخاری سابق هستم. لیست زیبایی که نشان می دهد هر چیزی پایانی دارد.