طرفداری- در زندگی گاهی به گذشته باز می گردید و لحظه ای را به یاد می آورید که درگیر ابهت آن شده اید. اتفاقی که برای من در شنبه گذشته در دورتموند، در خانه زرد ها و سیاه ها (Schwarzgelben) رخ داد.
در دسامبر، خوش شانس بودم که به آلمان بروم و برخی مسابقات بوندسلیگا را از نزدیک ببینم. شاهد تفاوت هایی بودم که دوست داشتم از آن ها بنویسم، این را از TIA خواستم و این فرصت را در آن زمان به دست آوردم.
انتظار نداشتم که چندان خوانده شوم اما اتفاق طور دیگری رقم خورد و من جمله خواننده های آن یادداشت، خبرنگارانی از دورتموند هم بودند. در توییتر توسط باشگاه دورتموند دنبال شدم و پس از آن با یک پیغام از سوی آن ها روبرو شدم: این که برای تبادل نظرات و قیاس بین فرهنگ بوندسلیگا و انگلستان از من دعوت شد که برای یکی از معتبر ترین دیدارهای فوتبال اروپا؛ بازی دورتموند و بایرن مونیخ به وستفالن بروم.
با یک کیف دستی و پسرم، به سمت ورزشگاهی رفتم که که خانه تیمی بزرگ و پر افتخار؛ یکی از معتبرترین باشگاه های اروپا بود. سرم در حال انفجار بود. با یک پرواز ارزان قیمت به همراه مارک، از فرودگاه استانستد لندن در پنجم مارس راهی دورتموند شدم. در دورتموند به زمین نشستیم و سوار بر اتوبوس شدیم که با یک بنر بزرگ روبرو شدم که روی آن نوشته بود: Wir sind guter fußball؛ یعنی ما فوتبال خوبی داریم. من حتم دارم که هواداران اسپرز بعد از بازی روز شنبه، بر این امر صحه می نهند.
فوتبال در آلمان و انگلستان متفاوت است اما اینجا هم به مانند بریتانیا، فوتبال در زندگی مردم ریشه دوانده و صب تا شب با آن زندگی می کنند. سه ساعت پیش از بازی با قطار با وستفالن رفتیم. راه های ارتباطی جاده ای به ورزشگاه را بسته بودند. تصاویری از بازی لیورپول مقابل من سیتی از تلویزیونی بزرگ پخش می شد؛ شروع خوبی بود!
به بار رفتیم و وقتی گفتیم از لیورپول آمده ایم، با ما به مانند خانواده سلطنتی رفتار شد. خوش آمدید، ما عاشق لیورپولیم! این صدایی بود که از جای جای بار شنیده می شد. باورشان نمی شد که این مسیر را برای دیدن بازی بروسیا دورتموند آمده ام. باید به آن ها یادآوری می کردم که آن ها باشگاهی بزرگ در اروپا هستند و این برای ما باعث افتخار است.
در طی صحبت هایمان به این موضوع اشاره کردم که به نظر من سودتریبون (دیوار زرد) اتمسفری فرا تر از کاپ در دوره مدرن (پس از مدرن شدن استادیوم ها من جمله آنفیلد، تراس ها برچیده شد و جمعیت کاپ کاهش یافت) دارد اما به مانند اینکه بدون محاکمه به اعدام محکوم شده باشم، یک هوادار دورتموند فریاد زد: این موضوع ممکن نیست!
پس از آن سباستین از تیم رسانه ای دورتموند آمد و با مهربانی ما را به سمت استادیوم دعوت کرد. از دروازه ها رد شدیم و به Stadion Rote Erde (ورزشگاه قدیمی دورتموند) رسیدیم. با وجود وستفالن، آن ها ورزشگاه قدیمی را به شکل سابق حفظ کرده بودند. می توانید احساس کنید که تاریخ در این ورزشگاه کوچک رقم خورده است.
به سمت ورزشگاه پیش رفتیم و از کنار رختکن گذشتیم. ترکیب فوق العاده ای بود؛ اتاق های زیادی برای مصاحبه ها وجود داشت و این اجازه را داشتیم که در جایگاه توماس توخل به عنوان یک توریست بنشینیم و عکسی به یادگار بگیریم.
وستفالن یا آنطور که این روزهای صدایش می زنند: سیگنال ادونا پارک هیبتی الهام بخش دارد و هرچه به سمت تریبیون شمالی می روید انگار که گام هایی به سمت بهشت بر می دارید و این موضوع بیشتر و بیشتر می شود.
با میزبان به سمت رختکن بازگشتیم با عبور از کنار موزه باشگاه، به قسمت VIP رسیدیم. کار آن ها آنقدر خوب بوده که سرشناس ترین افراد تا افراد محلی بتوانند در کنار هم فوتبال ببینند. برخلاف انگلستان؛ اینجا فاصله ای بین مدیران و مردم وجود ندارد.
تور به اتمام رسیده بود، باستین که بلیط هایی در دست داشت خداحافظی کردیم. برای بودن در روزی مانند این و برای برگزاری این دیدار حساس، باید سرش شلوغ می بود. دو ساعت پیش از بازی بود و سودتربیون در حال پر شدن بود. فرهنگ در آلمان اینطور است که هواداران کمی زودتر به ورزشگاه می آیند و اتمسفر را به وجود می آوردند. این موضوع به افزایش امنیت کمک می کند و می توانند پشت تراس ها، آبجو بخرند. اوه در انگلستان آرزو داشتیم که کاش می شد اینطور باشد.
جایگاه ما در سم چپ دیوار زرد بود. ریل هایی صندلی مانند که خوشبختانه نیازی نبود در طول 90 دقیقه روی آن ها بنشینیم. اتمسفر، ویران کننده بود. شما هرگز تنها گام بر نخواهید داشت، این را روی سکوها می خوانند. چیزی به مانند شب های اروپایی آنفیلد در سال های 2005 و 2007؛ چیزی شبیه به شب های اروپایی آنفیلد در دهه هشتاد و بهترین خاطراتی که در یاد داشته ام. با چند لیوان پیلسنر حالا بهتر می توانستم آن ها را همراهی کنم و خود را به عنوان یک هوادار لیورپول معرفی کنم!
انگلیسی برای عمده آلمانی ها زبان دوم است. با پسران و دخترانی که در اطرافم نشسته بودند حرف می زدم و وقتی می گفتم از کجا آمده ام، می گفتند که لیورپول در لیست تیم محبوب آن ها جا می گیرد و عشق آن ها را دسته کم نگیرید! حضور یورگن کلوپ این مسئله را گسترده تر کرد. در قلمرو زرد ها و سیاه ها (1909 Schwarzgleb)، یکی از گروه های هوادار باشگاه بودیم و اشاره نکردن به شکوه ضلع کناری، کتمان حقیقت است.
چیزی که بازی نشان داد؛ یک نمایشی تاکتیکی و درگیر اسم بزرگ کلسیکر بود و در این بین هواداران مونیخی هم نقش خود را داشتند. این نخستین صفر صفر بین دو تیم طی هشت سال بود. اما می توانم سر و صدای ورزشگاه را اگر گلی توسط دورتموند به ثمر می رسید تجسم کنم.
هر چقدر که در انگلستان برای فوتبال هیجان وجود دارد، در آلمان هم وجود دارد اما تفاوت بزرگ این است که فاصله ای بین باشگاه و هوادارانی که عاشق آن هستند وجود ندارد. به جای آن، یک رابطه نزدیک در این بین وجود دارد. نتیجه این نزدیکی، چیزی است که ما هواداران لیگ برتر رویای آن را داریم.
روح شنکلی و اسپاین کاپ 1906 (Spirit of Shankly and Spion Kop 1906؛ دو گروه معروف هوادار لیورپول) در کنار هم به سختی کار می کنند تا فرهنگی مانند این را در انگلستان راه بیندازند. اتفاقی که در خصوص بلیط ها افتاد و کاهش قیمت بلیط های خارج از خانه تا مرز سی پوند، اتفاقی بود که با تبعیت از فرهنگ آلمانی، در انگلستان اجرا شد. پیغامی برای کمک ارسال شد و برای حداقل ها جنگیده شد؛ پیغامی که این بود: فوتبال تنها برای ثروتمندان نیست!
با یک پرواز ارزان قیمت دیگر به انگلستان باز گشتم و به این فکر می کردم که فدراسیون فوتبال آلمان و باشگاه های آلمانی می دانند که فوتبال بدون هواداران هیچ نیست. Wir sind guter fußball؛ می توانید این را باور کنید!
بخوانید:
سفری از سودتریبون تا سلهرست: وقتی یک دورتموندی به قلب انگلستان می زند