طرفداری- مهاجمی مانند تیتان که پای چپ کشندهای داشت. او استعداد عجیبی در قلدری مقابل مدافعان داشت. وقتی با قدرت مدافع حریف را دریبل میزد، مخاطب را میخکوب میکرد. وقتی توپ را سریع از پای راست خود به پای چپ خود پاس میداد و شوت سهمگینی را روانه دروازه میکرد، به مانند یک توپخانه فوتبالی بود. کنترل رفتارش در بازی نشانهای بود از ظهور بازیکنی که خیلی زود در این دنیا پس زده میشود.
متولد شده در سرزمینی فقیر که از جرم سرشار بود، آدریانو در Favelas اکثر زمان بچگیش را فوتبال بازی کرد. جایی که یاد میگرفت متفاوت تر از مردم ریو دو ژانیرو زندگی کند. محلی که او به دنیا آمد، یک منطقه جنگی برای قاچاقچیان مواد بود که جامعه را با سر انگشت خود میگرداندند. چنین اتمسفری روی رفتار شخصی تاثیر زیادی میگذارد و برای فرار از این موقعیت راهی جز فوتبال نبود. راهی برای صعود، شهرت، ماشینهای سریع و شخصیتی قابل احترام در چشم مردم. او راهی جز پوشیدن کفشها و در آوردن رویاها از سرش نداشت.
بازیکنانی که از این محلهها بیرون میآیند، با پول ازدواج میکند و برای او احترامی که دوستان و خانواده برای وی قائل هستند، از هر چیزی مهم تر است. بازیکنانی که از محلههای معمولی به باشگاههای بزرگ میروند، مهارت صرفه جویی در پول را یاد میگیرند اما کسانی که از خیابانهای پایین شهر به جایگاه بالایی میرسند، همه را در جوب میریزند.
آدریانو ۱۶ ساله در تیم دوم فلامینگو بود که خیلی سریع در مدت یک سال به تیم اول رسید. او تنها ۲ بازی باید منتظر میماند تا گل اولش را به ثمر برساند. وقتی در فصل ۲۰۰۰-۲۰۰۱ در ۲۴ بازی ۱۰ گل زد، برزیل بازیکنی را یافته بود که تعادل را با سرعت و قدرت را با دقت ترکیب کرده بود و به مانند یک ببر وحشی در خط حمله بود. شایعات خبر از رونالدویی جدید میداد. عملکرد او وی را به اینتر میلان رساند اما پس از یک معامله، او بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ را در پارما و فیورنتینا گذراند. جایی که وی شهرت خود را به اوج رساند. آن هم با گلهای زیاد.
در آخر فصل و در سال ۲۰۰۴، او به اینتر بازگشت و امپراتور میلان شد. وقتی او روی فرم بود، غیر قابل مهار میشد. مقایسههای مختلف بین او و رونالدو که توسط رسانههای ایتالیا انجام میشد، فشار زیادی را به وی در خارج از زمین وارد کرد. پس از این فشار ها، تراژدی بزرگ اتفاق افتاد. پدر وی در سنّ ۴۴ سالگی درگذشت و هر کسی که کمی به فوتبال آشنا باشد میداند که آدریانو هم به صف بازیکنان بزرگی رفت که اژدهای وحشتناکی آنها را از پا در آورد. اژدهایی به نام الکل.
با وجود افسردگی خارج از زمین، او در درون زمین مانند همیشه بازی کرد. آدریانو در سال ۲۰۰۵ در اوج خود بود و ۴۰ گل در تمامی بازیها به ثمر رساند. این گل ها، تمدید قرارداد، افزایش دستمزد و سبک جدید زندگی را برای وی به ارمغان آورد. چیزی که وی آنچنان با آن اشنا نبود. به چندین روش، مرگ برای این پسری که با این شرایط آشنا نبود، نوشته شده بود. مرگی که به همراه پول و فانتزی آمده بود. مردی که اسطوره آدریانو بود فوت کرده بود و حالا او باید جای وی را با پول پر میکرد. فوتبال برای آدریانو آسان بود اما نظم داشتن، هنری بود که وی به تنهایی نیاموخته بود.
همانطور که رفتارش بازیهای وی را تخریب میکرد، امپراتور تبدیل به دشمن کادر فنی و مدیران باشگاه شد. در سال ۲۰۰۷ این مهاجم خود را در افسردگی شدیدش تنها یافت و حالا از گوشه و کنار صحبتهای مبنی بر علاقه سیتی و وست هم به وی هم شنیده میشد. حرفهای که بوی رفتن میداد. وی را به سائوپائولو فرستادن و وی در ۱۹ بازی ۱۱ گل زد. با این حال، حضور مداوم وی در کلابهای شبانه و غیبتش در تمرینات، نشان میداد که وی برای فوتبال به برزیل باز نگشته است و هدفش چیز دیگری بوده است. در واقع اما اگر به عمق رفتار وی دقت میکردیم متوجه میشدیم که وی به خانهای برگشته است که در آن احساس امنیت میکند. جایی که خاطرت پدرش و زندگی ساده تر وی، او را آرام میکرد. آدریانو به اینتر بازگشت اما او دیگر آن آدریانو که دنیا را زیر پای خود داشت نبود.
روابط مسموم این ستاره و فوتبال، جای درخشش وی را گرفته بود. اینتر وی را اخراج کرد و در سال ۲۰۰۹ فلامینگو وی را به رایگان به خدمت گرفت. با وجود ۱۹ بار گلزنی در یک سال، آدریانو به دعوت نشدن به تیم ملی و فرار از قوانین باشگاهی ادامه داد و شرایط بدنی او به سمتی رفت که دیگر قابل تحمل نبود. فاجعه زمانی اتفاق افتاد که باشگاه رم در پایتخت ایتالیا خواستار خرید وی شد و وی تراژدیهای هرکول را دوباره برای خود آشکار کرد. او بلافاصله بین کورینتیانس، فلامنگو(برای سومین بار) و اتلتیکو پارانئنسه دست به دست میچرخید.
نمی توان گفت که آدریانو شانس دوباره یا سه باره برای بازگشت به فرم اصلی را نداشت. باید گفته شود که دوران بازیگری وی در باشگاه و تیم ملی، نشان از مرد قوی هیکلی میداد که به قله فوتبال رسیده بود اما خود این بازیکن، خودش را زمین زد. وقتی او در جام جهانی ۲۰۰۶ بهترین موقعیت برای درخشش را در اختیار داشت، سایهای از ادریانویی که در کوپا آمریکا ۲۰۰۴ ۷ گل استثنایی زد هم نبود. وقتی او باید ثمره عرق ریختنهایش را میخورد، مانند اودیپوس با اشتباهاتش خودش، راه را گم کرد.
داستان زندگی آدریانو بیش از آنچه فوتبالی باشد، مربوط به تعارضهای روحی است که هر بازیکنی باید آن را کنترل کند. وقتی به آدریانو فکر میکنید، یاد چه میافتید؟ او فرانکشتاین فوتبال است. مردی که بهترین ویژگیهای رونالدو را با پای چپ روبرتو کارلوس مخلوط کرده بود و ظرافت برزیلیها را داشت. با این حال، تا به امروز، ما وی را استعدادی میدانیم که خیلی زود از بین رفت. هر گلی که او با پای چپ قدرتمندش به ثمر میرساند، خبر از بازیکنی میداد که به زودی میشکند. دعوای او با مارکو کانیرا در مستایا نشان از خشم درونی وی داشت. وقتی بازیکن پرتغالی والنسیا به صورت وی ضربه زد، او با دو مشت خود تلافی کرد و دقیقا مشتهایش را به صورت وی کوبید.
از وقتی که او به وطن بازگشته است، همواره وی را در حال نوشیدن الکل در فستیوالهای ریو میبینیم. بازگشت وی به حومه شهر، با اینکه غمگین است اما آنچنان شگفت انگیز نیست. شایعات از قدرت مالی اندک وی میدهد و وی به جای خرید اکثرا خانههای خود را کرایه میکند. وی مثل همیشه قدرت پس انداز پولش را ندارد. داستانهای که حکایت از مصرف مواد مخدّر، استفاده غیر قانونی از اسلحه و مشکلات شخصی دارد نباید تصویر مردی را از خاطر ما ببرد که برای همه لقب امپراتور ( l ` Imperatore) را یدک میکشد.