طرفداری- برایان کلاف عاشق تحقیر دروازه بان بود. مشکل شخصی نبود، تنها به کار مربوط بود. من پادشاه قلعه بودم. اینطور می گفت. دوست داشتم توپ را از بین پاهای لعنتیشان عبور دهم و بگویم حالا اگه می تونی بگیرش. این جمله، اینکه اگه می تونی بگیرش؛ برای همه کسانی که با فوتبال به عنوان بهترین دوست بزرگ شدند، آشناست. در دوران کلاف زیاد از این جمله استفاده می شد اما حالا بیشتر در خصوص شوت های محکمی گفته می شود که غیر قابل مهارند. اگه می تونی بگیرش (معادل دیگری هم وجود دارد که برای گفتن در یک وبسایت خانوادگی مناسب نیست). این جمله را شاید بتوان بارها و بارها در خصوص گابریل باتیستوتا گفت. طوری به توپ ضربه زدن، انگار به قصدِ کُشت. او به نسل رو به انقراضی از فوتبالیست ها تعلق داشت. یک شماره 9 تمام عیار. باتی گل و آلن شیرر بازیکنانی بودند که معاصر با یکدیگر به کلیشه شماره نه قاتل، معنی دادند. باتی گل یک گلزن تمام عیار در محوطه جریمه بود اما همینطور همیشه چشم به تحقیر حریف، چشم به شوت های راه دور و "شو آف" شوت هایش داشت. هرکسی انتخابی از بین گل هایش دارد، اما انتخاب من گلی است که در اکتبر 1999 به آرسنال زد. آن گل، آخرین گل خارق العاده ای بود که ویمبلی قدیم به چشم دید. فقط نمی توان به آمار گل هایش استناد کرد و گفت باتی گل، باید گفت که باتی سوپر گل!
فصل 1999/00 نخستین مرتبه ای بود که هر کشوری اجازه حضور بیش از دو تیم در مسابقات لیگ قهرمانان را داشت. ایتالیا، اسپانیا و آلمان 4 نماینده داشتند. انگلستان که در آن زمان ششمین لیگ معتبر اروپایی بود هم در کنار فرانسه و هلند سه نماینده داشت. من یونایتد، آرسنال و چلسی. یوفا برای نخستین بار دور گروهی را در مرحله دوم هم اجرا کرد. این موضوع برای 4 سال ادامه داشت. والنسیا که 3-0 فینال را به رئال مادرید باخت، 19 بازی در طول تورنمنت انجام داده بود.
تغییرهای زیادی وجود داشت. آن زمان هنوز آن را نمی دانستیم اما سال های طلایی سری آ به پایان رسیده بود. در 9 فینال بین سال ها 89 تا 99 حداقل یک تیم ایتالیایی حضور داشت اما من یونایتد در آن سال، اینتر و یووه را از مسابقات کنار زد. در سه سال پس از آن سری آ به مانند فردی مست در خیابان بود که گریبانت را می گرفت و می پرسید من را یادت هست؟ تنها یکی از 24 تیم لیگ قهرمانان حاضر در مرحله یک چهارم مسابقات بین سال های 2000 تا 2002 ایتالیایی بودند. و آن تیم لاتزیو بود که در روزی که جرارد هت تریک کرد، 5-2 به والنسیا باخت و از تورنمنت کنار رفت.
انتظار ها از فیورنتینا متفاوت بود. آن ها اعتباری در اروپا نداشتند و در دهه 90 به ناگاه خود را به تیمی مطرح در کشورشان تبدیل کرده بودند. نخستین حضور اروپایی آن ها پس از 30 سال در مسابقات لیگ قهرمانان و سومین بازی از زمانی بود که 9 سال قبل فینال جام یوفا را به یوونتوس باختند. آن ها در جام یوفای سال 99-1998 پس از اینکه یک هوادار بمبی دست ساز کنار کمک داور در بازی با گراسهاپرز انداخت، از جام کنار گذاشته شدند.
در سری آ سوم شدند و 14 امتیاز کمتر از میلان صدرنشین داشتند. جدول لیگ دروغ نمی گوید، گاهی مسائل مالی هستند که حرف اول را می زنند: فیورنتینا برای اولین بار از سال 1969 کاندید قهرمانی در لیگ بود و ژانویه را با صدرنشینی به پایان برده بود. مصدومیتی که در آن مقطع نصیب باتیستوتا شد آنقدر جدی بود که شاید شکسپیر هم آن را ظالمانه (با توجه به اینکه همه امید ویولا بود) تلقی کند. از سوی دیگر ادموندو هم ساکش را بست و برای حضور در کارناوالِ ریو به سمت برزیل پرواز کرد. بدون اجازه! پس از آن فیورنتینا تنها سه برد در 15 بازی کسب کرد. آرسنال فصل 99-1998 را را رتبه دوم به پایان برد. دو امتیاز پشت سر من یونایتد. در فصلی که از آن به رقابتی ترین فصل تاریخ لیگ برتر (حداقل تا آن زمان) یاد می شود. در لیگ قهرمانان هم مغلوب دینامو کیف و لنز فرانسه شدند و در شرایطی که به دلایل مالی (دو برابر بودن تعداد صندلی ها) بازی های خود را در ویمبلی به جای هایبوری برگزار می کردند، در گروهی که یک تیم از آن صعود می کرد سوم شده و حذف شدند. باید گفت که آن ها با اینکه هرگز در لیگ قهرمانان (بخصوص تا آن زمان) به موفقیت بزرگی نرسیده بودند، در جام برندگان اروپا در دهه 90 موفق بودند و یک بار قهرمان و یک بار نایب قهرمان مسابقات شدند.
در فصل بعد به جای هشت تیم، شانزده تیم از دور گروهی صعود می کردند. گروهی که با آن روبرو شدند بارسلونا فیورنتینا و AIK سوئد بودند. دیدار رفت در فلورانس و نیوکمپ به تساوی رسید و با پیروزی مقابل تیم سوئدی، با امید دور رفت را به پایان بردند. در ویمبلی، بارسلونا 4-2 برنده شد. آرسنالی ها بازی هجومی خیره کننده ای را به نمایش می گذاشتند اما اسیر ضدحمله های بازیکنان باهوش تر و با تجربه تر حریف شد. حتی گل اول که با دایو فیلیپ کوکو به ثمر رسید، نشانی از تفاوت سطح هوش و تجربه دو تیم بود. بارسلونا با مالکیت بسیار کم روی توپ 4 گل به ثمر رساند و اگر در مورد مربیشان سوال کنید، بله لوئیس فن خال بود.
در نتیجه بازی با فیورنتینا حساس تر شد. آرسنالی ها که با نمایش های دور رفت باور داشتند می توانند صعود کنند، برای بازی برگشت با فیورنتینا مضطرب شدند. هر دو تیم پنج امتیاز داشتند و بازی رو در رو به تفاضل گل ارجح بود. تیم برنده به جمع 16 تیم برتر می رفت. این در حالی بود که آرسنال بازی آخر را در سوئد و فیورنتینا در خانه مقابل بارسا بازی می کردند. یک تساوی با گل هم با وجود تساوی بدون گل بازی رفت، حکم به برتری فیورنتینا در شرایطی می داد که امتیاز ها مساوی می شد.
آرسنال مشکلات خاص خود را داشت. ویرا پس از تُف انداخت روی نیل روداک مدافع سابق لیورپول و آن روزهای وست هم و بعد درگیری با یک پلیس در تونل شش جلسه محروم شده بود. آن روزها نمی دانستیم اما حالا می دانیم که آن روز ها آن ها در روزهای بین دو تیم بزرگ آرسن ونگر، یک تیمِ انتقالی بودند. در لیگ دوم بودند و بازی با فیورنتینا بین بازی با لیدزِ دیوید اولری و ساندرلندِ پیتر رید بود. هفته پیش تر در دیداری به یادماندنی 3-2 چلسی را برده بودند. در شراطی که تا دقیقه 15، 2-0 عقب بودند و بعد کانو هت تریک کرد.
آن روزها ونگر، دنیس برکمپ و نوانکو کانو را به تیری آنری ترجیح می داد. این ترکیب متضاد از تکنیک و فیزیک، به آنری که در نوک خط حمله معمولی به نظر می رسید ترجیح داده می شد. آنری در لیگ قهرمانان هنوز بازی نکرده بود و در این بازی هم در کنار داور شوکر روی نیمکت نشست. ویرا در اروپا می توانست بازی کند و برای نخستین بار از آگوست در کنار امانوئل پتی حضور پیدا می کرد. در واقع این نخستین بار از مدت ها قبل بود که آرسن ونگر می توانست بهترین ترکیبش را به زمین بفرستد. مشکلات ونگر قابل قیاس با مشکلات فیورنتینا نبود. سه بازی پیاپی را در سری آ باخته بودند و جیوانی تراپاتونی استعفا داده بود. اما گابریل باتیستوتا مرد وفاداری بود. او از تراپ حمایت کرد و گفت بازیکنان باید سرزنش شوند و از آن ها خواست کاری بکنند. پیروزی مقابل آرسنال تمام آن چیزی بود که تراپاتونی به آن نیاز داشت. این جدا از سودی بود که از صعود به دست می آوردند. در دقیقه دو باتیستوتا به خاطر خطا روی لی دیکسون کارت گرفت. تکلی خشن از سوی یک مهاجم که به مدافع روبرویش بگوید که شبی سخت در انتظار خواهد بود. برخی شاید بگویند که آن تکل می توانست کارت قرمز داشته باشد اما در 1999، کارت زرد کافی بود.
آرسنال بهتر بود اما حاکم زمین نبود. موقعیت هایی را از دست دادند که بهترین آن توسط برکمپ در ابتدای نیمه دوم از دست رفت. در سمت دیگر باتیستوتا هدفمند اما بی اثر بود اما کیفیتش، حس شومی منتقل می کرد. ونگر پیش از بازی گفت که تیمی دفاعی هستند و عقب خواهند نشست. به مانند مار هستند. به یک باره می جهند و طی پنج دقیقه شما را می کشند. می توانید حس کنید که بازی را در دست دارید وقتی تمرکز خود را از دست دهید، آنقدر کیفیت فردی دارند که خطرناک باشند. پس فکر می کنید که اوضاع خوب است اما در یک لحظه کاری انجام می دهند و گل می زنند.
آرسن می دانست.در دقیقه 75 اما دیگران هم دانستند. ویرا روی پای آلدو فیریکانو هافبک حریف خطا کرد. توپ سریع فرستاده شد و ژرژ هنریش از خط میانی به سمت جلو حرکت کرد و توپ را در گوشه محوطه جریمه به باتی رساند. در شرایطی که مدافعی در بین او و دروازه بود، بدون مکث توپ را مستقیم به جلو فرستاد و در شرایطی که زاویه تنگ و تنگ تر می شد -سخت می شود توضیح داد- بی اینکه به دروازه نگاه کند و سعی کند فنی ضربه بزند، شوتی محکم به زیر طاق دروازه زد و توپ گل شد. سه ضربه به توپ، صفر نگاه به دروازه و یک گل.
باور نکردنی بود. ضربه دوم به توپ خوب بود. اولی اشتباه به نظر می رسید (که توپ را مستقیم به جلو برد) و کاری کرد که نایجل وینتربرن به دنبالش بدود. وینتربرن نزدیک می شد پس او هم سریع تر می دوید. سریع توپ به سمت خط عرضی می رفت و زاویه اش تنگ تر می شد. سرزنده و قدرتمند به نظر می رسید، اما شانس گل کم و کمتر می شد. به نظر شانسی به جز سانتری کوتاه نخواهد داشت اما این کاری نبود که باتیستوتا انجام داد. وینتربرن برای گرفتن توپ تکل زد اما شوت باتیستوتا قدرتمند تر از آن بود که دیوید سیمن بتواند مقاوت کند. شگفت انگیز بود. گل های کلاسیک تر و زیباتر بسیاری در تاریخ فوتبال هست اما باتیستوتا یکی از بهترین های نسل خود بود. سخت بتوان گلی مانند آن را تکرار کرد.
سیمن گل های زیبای بسیاری دریافت و خصوصیتی نه چندان دلخواه دریافت کرد. گلِ گاسکوئین، نعیم (فینال جام برندگان اروپا و شوتی که باعث قهرمانی زاراگوزا شد)، باتیستوتا و البته گل رونالدینیو. خوشحالی بعد گل همان خوشحالی معروف بود. شاید خوشحالی بعد گل اصلی او آن مسلسلی بود که زاویه ای را به رگبار می بست اما خوشحالی دیگر او که حاصل یک انفجار احساسی بود. دست هایی باز بود که در ادامه دویدنی به کناره ها با دهان باز و با فریاد، در ادامه به انگشتی به صورت موکد به جلو اشاره داشت. و موهایی که به پرواز در می آمد تا نوستالژیک کامل شود. به نظر باید پس از گلزنی آرامش می کردید. باتیستوتا برای تیم تراپاتونی و تیمی که قویا به کاتناچیو اعتقاد داشت، عالی کار می کرد. بسیاری از مهاجمان بزرگ، وقتی موقعیتی به دست می آورند کشنده اند. باتیستوتا کشنده بود وقتی حتی موقعیتی به دست نمی آورد. توانایی او گل ساختن از هیچ، از توپ های مرده، پاس های بد و از این دست بود. آن شوت، تنها ضربه فیورنتینا در تمام بازی به سمت دروازه بود که به گل نشست.
آن گل به شکل وحشیانه ای تاثیر گذار بود. باعث صعود ویولا و حذف توپچی ها شد. تیم آرسن ونگر پس از آن سال هرگز پیش از کریسمس از مسابقات لیگ قهرمانان کنار رفته است. انگار که آبی سرد بر پیکره آن ها ریخته شده باشد. به این فکر کنید که در ساعت 10.17 بیست و هفتم اکتبر 1999 چقدر هوادار فیورنتینا بودن لذت بخش بود. یا 10:28 دقیقه، وقتی کانو توپ را از فاصله نزدیک به تیر دروازه ای زد که فرانچسکو تولدو در درون آن ایستاده بود. آرسنال از مسابقات کنار رفت و راهش را در جام یوفا دنبال کرد. تصدیق می کنم که اشتباه کردیم. این را ونگر در خصوص انجام بازی ها در ویمبلی گفت و پس از آن بازی ها دوباره در هایبوری انجام شد. 4 بازی در یوفا کاپ را بردند که این شامل برد 5-1 مقابل قهرمان اسپانیا دپورتیوو هم می شد. دیداری که کانو گلی فوق العاده به ثمر رساند. در فینال با گالاتاسرای کار به ضربات پنالتی کشید و در شرایطی که شوکر و ویرا ضربات خود را از دست دادند، 4-1 مغلوب ترک ها شدند. در تابستان پتی و اوورمارس آرسنال را ترک کردند و ونگر شروع به ساخت تیمی حتی بزرگتر کرد. وضعیت در فیورنتینا هم تغییر کرد.
این روزها خبرها خیلی زودتر منتقل می شود اما در عصر اینترنت های دایال آپ و با آن کامپیوتر های هشت بیتی، شانس زیادی برای مقایسه کردن یا دنبال کردن لیگ کشورهای دیگر باقی نمی ماند. از این رو لیگ قهرمانان داستان دیگری بود. اگر یکی از آن 47 نفرِ از ما بهتران در انگلستان نبودید، تنها می توانستید یک بازی لیگ قهرمانان را هر هفته از ITV ببینید. آن ها که فوتبال ایتالیا یا کانال 4 را داشتند می دانستند که باتیستوتا چقدر خوب است. نمایش خیره کننده او را در جام جهانی هم دیده بودیم اما گلی که در ویمبلی به ثمر رساند، او را به یک قهرمان در این کشور تبدیل کرد. آن موهای بلند فوق العاده وقتی در حال دویدن بود، تصویر یک هیولا را در ذهن متبادر می کرد که رام نخواهد شد. حتی در دنیای واقعی هم یک روح فوق العاده داشت. هنوز هم بعضی چیزها باعث تغییر در من می شود. حرفی که فرزندم یا همسرم گفته است، تماسی از والدینم یا یک دوست. یک آهنگ یا فیلم. وقتی می بینم که مردم مشکلاتی دارند، منقلب می شوم. این را در سال 2000 گفت. کمی قبل از اینکه گل خارق العاده دیگری مقابل من یونایتد دو روز پس از انتشار مجدد پرتغال کوکی استنلی کوبریک (کالکشن کوبریک که عرضه شد و نظرات منفی هواداران در آن مورد توجه قرار گرفته بود) به ثمر رساند.
آن فصل بهترین فصل باتیستوتا بود. 29 گل در تمام مسابقات به ثمر رساند و در لیست توپ طلا چهارم شد. کفش طلا را هم به کوین فیلیپس باخت. به نظر می رسید در تابستان 2000 به من یونایتد خواهد پیوست. او یونایتد را بهترین تیم جهان و باشگاهی جالب معرفی کرد اما در نهایت با 23.5 میلیون پوند به رم رفت. این گران ترین مبلغی بود که برای کسی پس از سی سالگی پرداخت می شد. او به رم رفت تا در مرکز برنامه های فابیو کاپلو به معجزات خود در زمین فوتبال ادامه دهد. در نخستین فصل حضور او، رم پس از 18 سال به قهرمانی ایتالیا رسید و پس از او در تکرار آن تاکنون ناکام مانده است.
به رم رفت اما هنوز هم رابطه ای بی مانند با فیورنتینا داشت. بعضی بازیکنان رابطه ای با هواداران و باشگاه برقرار می کنند که سخت بتوان آن را توضیح داد و باتیستوتا یکی از همان هاست. در سال 1996 هواداران مجسمه ای برنزی از او با ساز و برگ یک جنگجو ساختند. در زیر آن نوشته بود او جنگجویی است که تسلیم نمی شود. به سختی و با قلبش همواره می جنگد. در رم هم یک سوپرگل به فیورنتینا زد و نه تنها شادی نکرد، که گریه کرد. باتیستوتا می توانست برادر ناتنی متیو له تسیه باشد و شانس رفتن به باشگاهی بزرگ تر را رد کند. چون به مانند له تسیه عاشق باشگاهش بود. او حتی با فیورنتینا در دسته دوم باقی ماند. یک قهرمانی با فیورنتینا برای من به اندازه ده قهرمانی در یوونتوس و میلان ارزش دارد. این را زمانی گفت که با ویولا قهرمان کوپا ایتالیا شده بود. اما در 31 سالگی تصمیم گرفت که برای کسب قهرمانی به رم برود. هواداران به مانند جلادی که آخرین خواسته یک مرد زیر خوخه را می پذیرد، به تصمیم او احترام گذاشتند. سال ها بعد، در 2014 به فلورانس بازگشت تا نامی در تالار افتخارات فیورنتینا باشد. آنجا هم گریه کرد.
فیورنتینا از دور دوم گروهی سال 00-1999 صعود نکرد. آن ها پایین تر از یونایتد و والنسیا ایستادند. پارما و میلان هم حذف شدند و از لاتزیو هم صحبت شد. این شروع آن سه سال وحشتناک تیم های ایتالیایی بود. اما برای آن فیورنتینا رسیدن به جمع 16 تیم یک افتخار بزرگ و شایسته احترام بود. باتیستوتا بی نظیر بود و جز او گل مائورو برسان به بارسلونا در جمع 10 گل برتر تاریخ مسابقات طی 60 سال انتخاب شد. شوتی دیدنی که خود داستان دیگری داشت. شاید تیم فوق العاده ای نداشتند اما از نظر اشتیاق، اتفاقی دیگر در لیگ قهرمانان بودند و به عنوان یکی از سرگرم کننده ترین تیم ها به شما می رفتند. بی قید و بند و بی استرسِ شکست به زمین می رفتند و یکی از آن شب ها، همان دیدار ویمبلی مقابل آرسنال بود. اتمسفری فوق العاده در خانه داشتند بخصوص در دیداری که 2-0 مدافع عنوان قهرمانی من یونایتد را شکست دادند، به یادماندنی بود. ماجراجویی بودند که لیگ اشرافی ایتالیا، آن را کم داشت.
بخشی از سقوط اشراف زاده ها هم نبودند. با مشکلات مالی زیادی روبرو شدند و مجبور شدند باتیستوتا، روی کاستا و تولدو را با 70 میلیون پوند بفرشوند. اما حتی این مبلغ هم برای نجات باشگاه کافی نبود. ورشکست شدند و تا آستانه انحلال رفتند و به سری C2 (سطح 4) فرستاده شدند. اما به سری آ بازگشتند و از آن بعد در حدود رتبه چهارم (5 بار از 8 فصل) حضور داشته اند.این بار امید های بیشتری دارند. با پائولو سوسا سوم هستند و هشت امتیاز از ناپولی صدرنشین کمتر دارند.
آن سوی داستانِ قهرمان، دقایقِ تلخ فیلم، داستان این روزهاست. دردهای قهرمان بودن طوری بوده که جایم را خیس کردم با وجود اینکه حمام سه متر از تختم فاصله دارد. ساعت 4 صبح آنقدر زانویم درد می کرد که فکر می کردم، مرا خواهد کشت. به نزد دکتر رفتم و گفتم پاهایم را قطع کن. نگاهم کرد و گفت تو دیوانه ای. نمی توانم بیش از این با درد سر کنم. نمی شود درد را با کلمه توصیف کرد. به دکتر نگاه کردم و گفتم این تنها راهی است که می شناسم.