طرفداری- این روزها عجیب است که فوتبالیست ها فراتر از سی و پنج سالگی بازی کنند. دروازه بان ها استثنا هستند، برد فریدل و مارک شوارزر تا پس از چهل سالگی هم بازی کرده اند. اما قهرمانی رایان گیگز در 39 سالگی به عنوان یک معجزه به شمار می رود. به همین خاطر است که کاری که استنلی ماتیوس بزرگ انجام داد هنوز هم باور نکردنی می نماید.
او تا پنجاه سالگی بازی کرد. در جهان حذفی تا 49 سالگی گل زد، تا 42 سالگی به تیم ملی دعوت می شد، در 48 سالگی نقشی مهم در بازگشت استوک سیتی به دسته اول بازی کرد؛ این کار را اولین بار سی سال پیش انجام داده بود. تلاش یک پیرمرد برای بازی با توپ غم انگیز است اما دریبل های سر استنلی ماتیوس در میانسالی جنبه ای از هنر بود. حتی در آن زمان هم بازی تا آن سن، دیوانه کننده بود. هوادارن برای نوه های خود از روز های جوانی او می گفتند و به دیدن آن افتخار می کردند. پچ پچ ها در مورد بازنشستگی او یک دهه پیش از نقطه پایان شروع شده بود. در 44 سالگی یک تیم فصل را با خاطر مصدومیتی خطرناک در زانو و کمر درد از دست داد. اما در فصل بعد برگشت و در اکثر بازی ها حضور پیدا کرد. تنها وقتی کفش ها را آویخت به طور کامل از انرژی خالی شده بود.
رازش چه بود؟ قطعا آمادگی بدنی؛ از خانواده ای ورزشکار می آمد و از همان سنین کودکی اهمیت سرعت و استقامت را می دانست. رژیم غذایی همینطور؛ وقتی همبازی هایش در حال عیاشی بودند، او گیاه خوار و مخالف الکل بود. سالاد می خورد و نوشیدنی هم آب پرتقال بود. دو شنبه ها روزه می گرفت و کابینتش پر از ویتامین بود. زیاد به تمرینات تیمی اعتقاد نداشت. گوشه گیر نه، اما قائم به ذات بود و ترجیح می داد به تنهایی در ساحل بلکپول تمرین کند.
ماتیوس به ما فوتبال بازی کردن را یاد داد. این را پله گفته بود خبرنگاران توصیف دقیقی برای سانتر های دقیقش پیدا نمی کردند. جادوگر بود، اینطور می گفتند. می گفتند که به مانند جادوگر، همیشه حقه هایی در جیب دارد. همه هوادارش نبودند. برخی تفاوت هایش را اقلیمی (نگاهی نژادپرستانه) می نامیدند و هم تیمی اش بیلی رایت (مردی برای تمام فصول، به زودی در طرفداری) او را گردن درد می نامید. بس که پاس نمی داد. ترجیح می داد که به تنهایی کارهای سخت را انجام دهد به جای اینکه کمک بخواهد. تا انتهای زمین می رفت و انتظار پاس از همه داشت، بی اینکه سایرین انتظار مشابهی داشته باشند.و واقعا اگر هیچوقت در دفاع کمکی کرده باشد. 71 گل در 697 بازی. حتی نیاز زیادی به گل زدن نبود.
هیچکدام این ها آنقدر مهم نیست کیفیت هایش مهم بود. توپ را می گرفت و هر بار کابوس مدافعان بود. آن ها را محو می کرد و سانترهای خطرناک ارسال می کرد. این کار را آنقدر انجام می داد تا اینکه حریف به اشتباه می افتاد. محبوب بود و برای تیم ها فردی پول ساز می شد. می توانست افزایش ده هزار نفری تماشاگران بازی های هر تیم را تضمین کند. اما مربی اش در استوک، باب مک گروی او را از خودراضی می دانست و با یازده هزار پوند به بلکپول فروختش. سی و دو ساله بود و فکر می کردند در آخرین سال های بازی است. به او گفتند که 32 سالت شده، فکر می کنی می توانی دو سال دیگر هم بازی کنی؟ اما در حقیقت، بهترین سال ها هنوز نرسیده بودند. در فینال جام حذفی سال 1953 که با نام فینال ماتیوس شناخته می شود، او به تیمش کمک کرد تا شکست 3-1 را با برد 4-3 تعویض کند اما باید به استنلی دیگری، مورتنسن هم اشاره کرد که با هت تریک خود نقشی کلیدی در این بین در به ثمر نشاندن پاس های استن داشت. بیوگرافی جان هندرسون اشاره به بازی های بسیاری از این دست دارد. پیروزی 5-2 مقابل بلژیک در هیسل و 4-2 مقابل برزیل در ویمبلی و مقابل بهترین دفاع کناری جهان در آن روزها، نیلتون سانتوس. بازی های جام حذفی و بازی های ملی را بیشتر دوست داشت. باید گفت که ارزش قهرمانی در جام حذفی در آن زمان بسیار بیشتر از حالا بود.
در سال های بعد همواره ستاره تیمش بود. بازیکنانی که روی او خطا می کردند حتی مورد انتقاد هواداران خودشان قرار می گرفتند و داور ها همیشه در پی حمایت از وی در مقابل تکل های خشن آن سال ها بودند. روزی که عنوان شوالیه را دریافت کرد، آخرین بازی حرفه ایش مقابل بولتون بود. روزی که مدافعان به جای تلاش برای متوقف کردنش، به او راه می دادند تا به اعتبار وی ادای دین کرده باشند.
پس از بازنشستگی مدتی فاجعه بار در پورت ویل مربیگری کرد اما وقتی در خارج از کشور مربیگری کرد موفق تر بود، برای مثال در تاونشیپ در آفریقای جنوبی. او همینطور همسرش را بعد از چهل سال طلاق داد تا با میلا وینتوروا که چهار بار ازدواج کرده بود، زندگی مشترک را آغاز کند. وقتی آن دو برای نخستین بار یکدیگر را ملاقات کرده بودند، او یک جاسوس چکسلواکی با نام مستعار گرتا بود. وقتی دست از پنهان کاری برداشتند، میلا توانست استنلی را از پوسته ضخیم خود در بیاورد: مردم او را دوستانه تر و آرام تر می دیدند. استنلی، میلا را عشق زندگی اش معرفی کرد. عشقی که کمتر از فوتبال نبود. داستان عشق آن ها در سال های جنگ سرد بخش عمده کتاب هندرسون را تشکیل می دهد. این کتاب در زمان ماتیوس و به عنوان زندگی نامه رسمی او منتشر شد.در کتاب از توپ های سنگین گفته می شود، از تکل های خشن، از زمین های مه گرفته، از تیم هایی که با قطار سفر می کردند، بازیکنانی که از ایستگاه قطار مستقیما به زمین بازی می رفتند و از دستمزد های بیست پوند به ازای هر هفته،. جیانفرانکو زولا میگفت یک بار به من گفت که برای بیست پوند در هفته بازی می کرد اما اگر حالا در این بازی بود، ارزشش به انداز تمام پول هایی بود که در بانک های انگلستان وجود دارد. اما همه این ها روی یک استعداد شگرف تاثیر نمی گذاشت. استن شاید از قماش سفالگر ها باشد، اما مردی متعلق به همه دنیا بود. برتی فوگتس همین را می گفت که ماتیوس تنها در انگلستان مشهور نیست و در تمام جهان به عنوان یک نابغه تاریخ فوتبال به شمار می رود. در خصوص مسائل مالی زرنگ بود و کسب و کار پر سودی در زمینه استوک فوتبال و سیگار به راه انداخت. به توانایی هایش غره بود. در فوتبال سریع امروز نمی توانست تا پنجاه سالگی در بازی باقی بماند. سخت می شود او را هم ردیف مسی ها، بست ها و مارادونا ها قرار داد اما فرزند زمان خودش بود و برای زمان خود یک فوق العاده تمام عیار بود. او نخستین فاتح توپ طلا بود. 41 سال داشت که به این عنوان نائل شد.
دیدار یادمانش هم داستانی برای خود بود. در آن بازی استوک سیتی مقابل بهترین های جهان ایستاد. فرانتس پوشکاس، آلفردو دی الستفانو، لو یاشین و یوزف ماسوپوست هم بودند. استوک 6-4 برنده شد و ماتیوس روی شانه های یاشین و پوشکاش زمین را ترک کرد. با وجود وقفه تلخِ جنگ جهانی دوم، حدود 700 بازی در لیگ انجام داد. حتی یک کارت نگرفت، نخستین بازیکنی بود که در زمان بازی شوالیه نام گرفت و تا آخرین روز اصرار داشت که زود بازنشست شدم. بیرون ورزشگاه بریتانیا، جایی نزدیک به مجسمه گوردون بنکس، مجسمه او قرار دارد. در زیر آن نوشته نام او نمادی از زیباییِ بازی فوتبال است. اعتبارش ورای زمان و مرزهاست. مردانگی و ارزش های ورزشی اش برای تمام جهانیان روشن بود و هست. برای مردم یک بازیکن جادویی بود و همیشه به مردم تعلق داشت.