طرفداری- تصوری که میگوید فوتبال با سیاست قاطی نخواهد شد، مسخره است. نه تنها فوتبال که کّل ورزش. این تصور، هواپیمایی است که هر چند وقت یکبار بالای آسمان شهر ما میآید و الان زمانی است که آن را خاتمه بدهیم.
چیزهای کمی در این دنیا وجود دارد که سیاسی نیست. فوتبال هم جز آن معدود چیزهای که میتواند از سیاست فرار کند نیست. از اول، فوتبال یک ارگان ورزشی سازمان یافته بوده است که مسائل سیاسی به همان اندازه مسائل فنی در زمین مهم بوده است. شروع ورود فوتبال به وسط حرکات مردمی تا همین الان که کشورها تشویق به خرید بیشتر ورزشی میشوند، همه و همه نشان از ورود سیاست در فوتبال دارد. رتبه بعضی از باشگاهها در لیگ نتیجه سیاست است و رشد این ورزش در تورنمنتها هم به همچنین.
سازمان دادن این بازی به شدت سیاسی بود. تعداد خاصی از قانون نیاز بود که تصویب شود و تعداد از قوانین هم باید از این ورزش دور میشد. اینکه ما فکر کنیم این ورزش بدون سیاست سازمان یافت، در یک کلام مسخره است. از اینها که بگذریم، سازمان دهی لیگها در کشورهای مختلف، اینکه چه تیمی بازی کند و بازیها کجا برگزار شود و در چه فرمتی لیگ برگزار شود، همه و همه به کمک سیاست بوده است. اینکه باشگاه کورینتیانس برزیلی زمانی خواست در لیگ حرفی و طبق قوانین بازی نکند هم شدیدا سیاسی بود.
انتخاب آرسنال و صعود آنها به لیگ دسته اول که حالا هواداران باشگاه حتی به آن افتخار هم میکنند، نتیجه سیستمی کاملا سیاسی بود. (در آخرین سال قبل از جنگ جهانی یعنی فصل ۱۹۱۹-۱۹۲۰ ، آرسنال در دسته دوم پنجم شد اما باز هم به دسته اول صعود کرد و هزینههای این کار را باشگاه تاتنهام رقیب سنتی آنها داد / مترجم).
این کار زمانی رخ داد که میگفتند "اگر امروز به آنها رای صعود به لیگ را ندهیم، آنها هم به ما رای نمیدهند". صعود به دسته اول با رتبهای که برای آن کافی نبود، سرشار از لابی گری بود و در یک کلام سیاسی.
تصمیم حرفهای سازی ورزش سیاسی بود و افزایش حقوق بازیکنان هم به همین صورت. فسخ بالاترین حقوق برای بازیکنان و همچنین تشکیل اتحادیه بازیکنان لیگ هم سیاسی بود. همین الان گردن تیلور که نقش مدیر کّل را در اتحادیه بازیکنان دارد، خود را یکی از سالمترین بازیگران سیاست میداند.
لیگ برتر و چمپیونزلیگ هر دو نتیجه بزرگ تر شدن باشگاهها و ورود پول به این ورزش بود. بزرگتر شدن تورنمنت یورو به ۲۴ تیم هم نتیجه یک انتخابات سیاسی بود. اینکه میخواهند جام جهانی به ۴۰ تیم برسد هم سیاسی است.
ورود مردم به هیئتهای اجرائی فوتبال، بازگشت به ریشههای قدیمی این ورزش است. حضور جنجالی مردم با قبول چالشهای این بازی همراه بوده است و قبول این قوانین توسط مردم هم از دروازههای سیاست گذشت. همانطور که این ورزش بزرگتر میشود، پولهای ابوظبی و قطر هم وارد این فوتبال میشود و ورود این تاجرهای عربی نه به خاطر خیر خواهی یا باز کردن یک خیریه در فوتبال بوده است بلکه آنها میخواهند کشور خود را با قدرت نرم وارد عرصه جهانی کنند. انجام جام جهانی در قطر و یورو در آذربایجان اتفاقی نبوده است. اینکه آنها در حال ساخت و ساز در حال حاضر هستند به این دلیل است که زمانی که بازیها برگزار میشود، کشور آنها چیزی کاملا معمولی به نظر بیاید که هیچکس هیچ نکته منفی در مورد آنها پیدا نکند تا از آن صحبت کند.
عروسکهای لیگ برتر انگلستان هم سیاسی است. صدای آنها و نحوه حرکت هر کدام از آن عروسکهای بزرگ هم به همین صورت. جریمه باشگاه لژیا ورشو به خاطر آوردن بنر ضدّ یوفا همانقدر سیاسی است که جریمه کردن باشگاههای که هواداران آنها نژاد پرستی میکنند. بازی کردن مارسی پیش از دیدارهای لیگ برتر پس از حادثه تیراندازی پاریس همانقدر سیاسی است که انجام نشدن چنین حرکاتی در بقیه کشورهای که حادثه تیراندازی درست مثل پاریس هر روز در آنها اتفاق افتاده است. وقتی ما انتخاب میکنیم که برای چه شهری یا چه باشگاهی اشک بریزیم، خودش سیاسی است.
وقتی کسی میگوید "فوتبال را نمیتوان با سیاست قاطی کرد"، منظورش این است که تنها خودش میتواند سیاست را قاطی فوتبال کند. زندگی همه ما سیاسی است. فوتبال هم از آن مستثنی نیست.