اختصاصی طرفداری- عصر گاوآهن که به پایان رسیده بود، دستان بشر آن قدرها توانا شده بوده که بلندی ها را مسطح سازد و کاستی ها را پر، بشر برمحیط مسلط بود و در نشئه ناشی از آن همه کشف و شهود، آن چه فاقد موضوعیت بود همان محیطی بود که قرار بود میزبان آینده بشر باشد. خیلی بعد تر اما زیر رقص جرثقیل ها، می شد صدای پای آینده را شنید که با چشمانی از حدقه بیرون زده از انسان می پرسید: خب حالا چه؟ دقیقا همین جا بود که مفهوم پایداری نه به عنوان رویکردی نوین که به عنوان ضرورتی حتمی درمدیریت منابع معنا و مفهوم پیدا کرد. ایستادن روی سرانگشت عقلانیت و تدبیر و رصد کردن فردایی که در چشم به هم زدنی امروز می شود مدیران همه حوزه ها را بر آن داشت تا تحت یک برنامه استراتژیک و بلندمدت دست به مهره ببرند پیش از آن که تبدیل به مهره سایر بازی گران شوند.
نقش سرمایه در فوتبال مدرن خیلی بیش تر از هر موشی در آزمایش گاه و البته چهره جک نیکلسون زیرقلم منتقدین مورد بررسی قرار گرفته است و تکرارش بی معنی ست، اما انکار ناپذیراست که مطرح شدن هر روزه نام هایی نظیر فلورنتینو پرز، اد وودوارد، آبرامویچ و... در کنار نام هایی مثل مورینیو، آنجلوتی و ... بیان گر این واقعیت است که تزریق پول به دنیای فوتبال باعث حجیم شدن نام جیب هایی است که مسئولیت خرج پول ها را به عهده دارند. هم چنین بی ربط بودن عقبه فعالیتی بسیاری از نام بردگان به فوتبال و بی حصولگی ناشی از پارو کردن هرروزه پول باعث می شود تصمیمات فوتبالی(پولی) مدیران مذکور در صدی نود ونه تای موارد بیش از آن که از سر الزامات مدیریتی و ناشی از یک چشم انداز بلندمدت باشد فرصتی برای مطرح شدن بیش تر در رسانه ها باشد. تصمیماتی که در کنار قبضه کردن دنیای تبلیغات، تصمیمات فنی مربیان را نیز با انقباض نا خوش آیندی مواجه می سازد. ادامه داستان هم که مشخص است، غلتیدن از یک پهلو به پهلویی دیگر برای گذران اضمحلال تا کمر فرو رفته.
در این میان اما به باور من، مدیریت بایرن بدون شک برای بسیاری از طرفداران تیم های دیگر که از قضا دارای اهداف مشترکی با باواریایی ها هستند رشک آور است. گرچه به عنوان مثال رقیب اروپایی بایرن یعنی رئال به فاصله کمتر از دو سال موفق شد تیم قهرمان اروپا را با تصمیمات غیر حرفه ای اش تبدیل به تیم سوم اسپانیا کند، تصمیمات فنی در بایرن مونیخ کاملا حساب شده، منطقی و کارشناسی شده است. در حالی که روبن و ریبری به سال های پایانی حرفه ای خود نزدیک می شوند، دو خرید فوق العاده هوشمندانه یعنی داگلاس کوستا و هم چنین کینگزلی کومان حاکی از درایت مدیران بایرن و رصد هوشندانه استعدادهای کم نام و نشان اروپا دارد. به نظر می رسد به عنوان مثال نظام خرید بازیکن در بایرن بیش از غوغای رسانه ای محصول و معلول اتاق های فکری است که زودتراز هرچشمی موفق به دیدن امثال آلاابا می شودهم چنین عدم پرداخت رقم های عجیب غریب برای بایرن در کنار برداشتن فشارهای احتمالی از روی شانه های بازیکنان تازه وارد، پرستیژ مثبتی را برای بایرن به بار آورده است که ساده شده اش می شود: پول مفت نداریم!
گرچه مدیران بایرن تا انتهای قمار خود با پپ پیش رفتند اما سرانجام داستان بایرن و پپ نیز رو به پایان است. صرف نظر از این که در پایان فصل پپ با بایرن به چه می رسد انتخاب کارلتو به عنوان مربی حرکتی رو به جلو و درراستای برنامه ای پایدار و بلند مدت است. نه از آن روی که پپ مربی ناتواناست یا عملکرد اودر بایرن نامناسب، که به باور من بایرنِ پپ حداقل یک بار شایسته حضور در فینال چمپیونزلیگ بود، اما نکته این جاست که با توجه به قدرت بلامنازع بایرن در آلمان و تبحر کارلتو در چمپیونز لیگ چشم بسته می توان انتظار سال های درخشانی را برای بایرن داشت. امیدواری به بایرن کارلتو آن جایی پر رنگ تر می شود که می دانیم در صورت رخداد ناکامی پیش بینی نشده، قضاوت مدیران بایرن احساسی و دور از منطق نخواهد بود و عملکرد کارلتو با معیار انصاف سنجیده خواهد شد. البته موفقیت برای کارلتو و بایرن به معنای درو کردن همه جام های ممکن نیست ونخواهد بود که در کوچه های پشتی نیز کارگران مشغول کارند و دیگران نیز طرح و برنامه های خود را دارند.
کلینزمن، فن خال، هاینکس، پپ و حالا کارلتو! رصد مسیری که بایرن در سال های گذشته به لحاظ موفقیت در آلمان و اروپا با نام های مذکور طی کرده است بیان گر این حقیقت است که بایرن از بیشترین ثبات ممکن نسبت به رقبا برخوردار بوده است و ابدا این ثبات به معنی عدم تعویض مربی نبوده که حاکی از وجود یک منطق روشن و مشخص برای انتخاب مربی بوده است. بایرن نه در راستای مدیریتی بی برنامه که در حاکمیت یک استراتژی بلند مدت مشغول حرکت است که در یک برنامه استراتژیک جهت حرکت ممکن است بارها بر حسب شرایط تغییرکند اما مقصد همواره یکی است.
ویرانی های جنگ جهانی دوم و ذوب شدن آسفالت درسدن زیر بمباران به کنار، متن قرارداد ورسای در همان جنگ نخست را که میخوانی حتما از خود می پرسی چطور ممکن است کشوری که پس از تجربه دو جنگ در آن مقیاس با آن همه تحریم در عصر پسا جنگ تا مرز نابودی پیش رفت، به فاصله چند دهه دوباره روی عرشه کشتی باشد و یک یکِ ناقابل را به آن پنج نه چندان دوست داشتنی بیفزاید؟ پاسخ حتما در جیب مهندسین آلمانی است همان ها که امروز پای تخته مشغول تدریس نظام صحیح مدیریتی پایدار به هم ردیفان خود هستند، همان ها که مجموعه ای را طراحی کرده که تا سال ها گارانتی موفقیت را در جیب دارد، راستی کسی می داند نام درست و دقیق مدیر بایرن چیست؟