در کشاکش رقابت علنی دو اسطوره فوتبال، پله برزیلی و مارادونای آرژانتینی، مسائل اخلاقی همیشه مورد اشاره قرار گرفته، می گیرد و خواهد گرفت. در چنین قابی مارادونا را پسر بدی خواندند که با اعتیادش همه چیزش را مخدوش ساخت. بد. بد. بد. پسر تبهکاری که دل هزاران را شکست و متاسفانه درست هم می گفتند. ولی حوصله نکردند سری به آرشیوها بزنند. سری بزنند تا معیارهای اخلاقی در باره پله را هم به نقد بکشند. به نقد بکشند و دریابند پله، مروارید سیاه برزیلی، چگونه در نیمه دهه 1970 به رغم داشتن همسر و فرزندان، محبوبه دیگری گرفت. چگونه سرانجام مجبور به جدایی از همسرش شد. چگونه با چنگ و دندان برای حفظ محبوبیتش جنگید. جنگید و موفق شد. مروارید سیاه آن قدر حسابگر و هوشیار بود تا اجازه ندهد به سرنوشت گارینشا، همبازی سال های دورش گرفتار و در دل رسوایی ها محو شود.
پله را با حسابگری اش هم شناختیم. به عنوان یک یک تاجر موفق. معمولا با کت و شلوار آراسته ای بر تن داشت و کراوات قشنگی بسته بود. بازیکن دیروز و صاحب ده ها کمپانی تجاری و هزاران سهام شرکت های کوچک و بزرگ. نماینده پپسی کولا به مدت یک دهه. همین طور ستاره سینما (با بازی در فیلم به کلی پرت "فرار به سوی پیروزی" ساخته جان هیوستن) و البته وزیر ورزش برزیل در سال 1994. توفیق مروارید سیاه آرزوی هر سیاهپوستی شد. در برزیل جمله معروف کنایه آمیزی هست که می گوید:" ...اگر برزیلی هستی و سیاهپوست و پولدار هم هستی، یقینا نامت پله است." [نقل از کتاب سفری به درون فوتبال آمریکای لاتین، نوشته کریس تیلور، انتشارات فانیکس، سال 1999، که خواندن آن را برای حصول به سایه روشن ای فوتبال این قاره و تصویر ملموس تر فوتبال برزیل توصیه می کنم.]
تفاوت پله و مارادونا، نه در اخلاق شان که فرق ماهوی ندارد، بلکه در همین نکته نهفته. در تفکر کاسبکارانه و محافظه کارانه پله به عنوان جریان حاکم و اصلی و آنارشی/ هرج و مرج و ضد جریان بودن ذاتی مارادونا به عنوان وارونه ای از آن جریان. به همین دلیل پله همه جا، از مراودات سیاسی تا نمایش های تلوزیونی هست و مارادونا، به زحمت چهره مطلوبی در رسانه ها و مجامع می یابد. جام جهانی 1994 آمریکا با همراهی پله و ویتنی هیوستن، خواننده زن معروف آمریکایی، در مراسم اختتامیه به پایان رسید و مارادونا در نیمه راه همان جام اخراج شد. او بعد ها تنها به رفاقتش با فیدل کاسترو و سفرهایش به کوبا می بالید.
آن تفاوت در نوع فوتبالشان هم جاری بود. پله جوهره فوتبال از رکود درآمده بعد از جنگ جهانی دوم به شمار می رفت. عصری که اعجوبه های برزیلی خون تازه ای به رگ های فوتبال دمیدند و با درخشش برابر اروپایی ها، استعداد آمریکای جنوبی استعمار زده را برابر استعمارچی های سابق به نمایش گذاشتند. پله (متولد 1940) با همراهی برزیل طی سال ها 70-1958، که برزیل سه جام جهانی را به چنگ آورد و جام ژول ریمه را برای همیشه به خانه برد، نماینده درخشش برزیلی های جادوگر بود. او در شانزده سالگی وارد تیم ملی برزیل شدو در فینال جام جهانی 1958، دو گل از پنج گل تیمش را وارد دروازه سوئد کرد. اما فراموش کردند واوا، همبازی پله، در این دیدار دو گل به ثمر رساند فراموش کردند درخشش برزیل برتافته از حضور بازیکنانی مثل گیلمار، گارینشا، دی دی و زاگالو بود. سر زدن به آرشیوها- باز هم- کارساز است.
حدیث حضور پله در چهار جام جهانی تکرار شد. قصه ها دهان به دهان گشتند و کمتر کسی اشاره کرد پله در جام جهانی 1962 به دلیل جراحت زانویش غایب بود و واوا، گیلمار، گارینشا و زاگالو با درخشش فراوان دومین جام جهانی را به خانه بردند. پله و برزیل در جام جهانی 1966 نیز حضور داشتند اما تنها در کسوت تیم حذف شده دور اول. اوزه بیو، پلنگ موزامبیکی پرتغال و یارانش سه یک برزیل را خرد کردند و پله این بار لنگان از میدان خارج شد. پله در 1970 با شایستگی کنار همراهانش جام جهانی را به دست آورد. پیروزی بزرگ، این بار نه به مدد پله بلکه به همت بهترین و کامل ترین تیم برزیل- و بهترین تیم جام جهانی همه دوران ها به نقل کارشناسان- به دست آمد. نقش پله در پیروزی برزیل 1970 هرگز بیشتر از کارلوس آلبرتو، جرسون، توستائو و جرزینیو نبود.
انتخاب دیه گو مارادونا از سوی نسل جوان تر به عنوان بازیکن برتر قرن قابل درک بود. او فرزند فوتبال مدرن و امروزی دو دهه پایانی قرن بود. عصری که او قابلیت های حیرت انگیز فردی اش را با قدرت بدنی در هم آمیخت و در جام های جهانی این دوران و لیگ های دشوار اسپانیا و ایتالیا حضور یافت. دیه گو مارادونا (متولد 1960) نیز مثل پله در شانزده سالگی پیراهن تیم ملی کشورش را به تن کرد. رکوردشکنی های او در بازار نقل و انتقالات - که یکی از ویژگی های فوتبال این عصر است- سه بار پیاپی تکرار شد. او در 1978 با رقم یک میلیون پوند به بوکا جونیورز پیوست که برای یک بازیکن تین ایجر رکوردی به شمار می رفت. انتقال او با سه میلیون پوند در 1982 به بارسلونا رکوردی جهانی بود و وقتی دو سال بعد با رقم پنج میلیون پوند به ناپل پیوست، رکورد جهانی دیگری به جای گذاشت.
درخشش مارادونا در جام جهانی 1982، مقدمه ای بر حضور حیرت انگیرش در جام جهانی 1986 مهیا ساخت. او برخلاف پله که همیشه متکی به یک تیم منسجم و ستارگان پرشمار اطرافش بود، یک تنه جام جهانی را برای آرژانتین به ارمغان آورد. او لشگری تک نفره بود. همبازی هایش والدانو و بوروچاگا تا چه حد ستاره به شمار می رفتند؟ گل مارادونا به ایتالیا در مرحله گروهی با دو گل تاریخی برابر انگستان در مرحله یک چهارم نهایی ادامه یافت. دیداری پس از درگیری های انگلیس و آرژانتین در فالکلند که نه یک مسابقه فوتبال بلکه نبردی سیاسی بود. جایی که آرژانتینی ها فرصت یافتند پاسخ لشکرکشی بریتانیایی ها به جزایر مالویناس را با دو گل غریب او بدهند. گل اول مارادونا که با ضربه دست به ثمر رسید، نه تنها حکایت از سرعت خارق العاده او داشت و فقط به مدد تصاویر آهسته تلویزیونی و عکس ها قابل تشخیص بود، بلکه به انگلیسی های متکبری که سربازان شان را از آن سوی دریاها به فالکلند گسیل داشته بودند، دهن کجی می کرد. ضربه ای که وارد فرهنگ عامه انگلیس شد و همه از آرژانتینی کوچک اندامی گفتند که توانسته بود بالای سر دروازه بان و کاپیتان شان، پیتر شیلتن، پرواز کند و او را مغلوب سازد.
گل دوم مارادونا که از میانه میدان همه انگلیسی ها را دریبل کرد و توپ را به تور دروازه چسباند نه تنها پاسخی به خرده گیران بود، بلکه حیرت انگیزترین گل همه ادوار جام های جهانی باقی ماند. دوگلی که مارادونا- باز هم یک تنه- در نیمه نهایی برابر بلژیک به ثمر رساند، همه داستان نبود. او در دیدار نهایی برابر آلمان که قیصر بکن باوئر رهبری اش را به عهده داشت، در شرایطی که آلمانی ها بازی دو بر صفر باخته را با دو گل پیاپی به تساوی کشیدند و قدرت روحی خود را به رخ کشیدند، معجزه کرد. در شرایطی که همه آرژانتین را تمام شده می دانستند، پاس دقیق مارادونا از میانه میدان رو به جلو دفاع آلمان را شکافت و بوروچاگا را در موقعیت گل سوم قرار داد. لحظاتی بعد بازیکنان آلمان می گریستند.
انتقال مارادونا از بارسلونا به ناپولی فصل متفاوتی در فوتبال ایتالیا و جریان فرهنگی این شهر قرار گرفته در جنوبی ترین نقطه ایتالیا گشود. باشگاه ناپولی در طول حیات خویش هرگز نتوانسته جام قهرمانی ایتالیا را به چنگ آورد و همیشه مقهور میلیونرهای شمالی، از دو باشگاه میلانی گرفته تا یوونتوس، بود. مغلوب کسانی که از بالا به ناپل می نگریستند و آنها را خرافاتی و عقب مانده می خواندند. مارادونا زمانی به ناپولی پا گذاشت- 1984- که عصر نوین باشگاه میلان به مدد و رهبری آریگو ساکی و حضور مثلث هلندی - مارکو فن باستن،، رود گولیت و فرانک رایکارد - نه فقط در ایتالیا بلکه در اروپا، آغاز شده بود.
وقتی ناپولی به رهبری کاپیتان مارادونا و گل های دیدنی و کلیدی اش طی رقابت فشرده فصل 1987 میلان را پشت سر گذاشت، سیسیل همیشه تحقیر شده برای نخستین بار به روی ایتالیا خندید و دامنه گسترده جشن حیرت انگیز شب پیروزی زخم عقده های چند دهه ای را گشود. تک گل مارادونا در دیدار معروف میلان و ناپولی که همه بزرگان میلانی در میدان بودند، یکی از فصول به یادماندنی تاریخ باشگاهی ایتالیا را رقم زد. در این فصل ناپولی جام حذفی ایتالیا را نیز به چنگ آورد. ناپولی در فصل 1989 با مارادونا جام یوفا را هم به چنگ آورد و میان قهرمانان اروپا ایستاد
.
اگر پله با سانتوس، بهترین باشگاه برزیلی دهه 1960، تعداد گلهایش را از هزار گذراند، مارادونا پس از بوکا جونیورز در بارسلونا و ناپولی، دو لیگ دشوار اروپایی را تجربه کرد و با هر دو باشگاه به پیروزی دست یافت. مقام دومی جام جهانی 1990 برای آرژانتین که با شکست مصیبت بازی مقابل کامرون آغاز شده بود، با دو پیروزی حیرت انگیز برابر برزیل که امید تصاحب جام بود و ایتالیا که صاحب خانه بی شکست به شمار می رفت، به دست آمد. آلمانی ها برابر همان تیم نصفه و نیمه آرژانتین که ده نفره شده بود، خوش اقبال بودند که با یک پنالتی مشکوک به پیروزی رسیدند.
در عین حال تراژدی زندگی مارادونا، تراژدی دنیای فوتبال بود. ولی واقعیت اصلی تر ورزش دورو برمان را که همیشه بر آن چشم می بستیم و می بندیم، عریان ساخت. مارادونا نشان می داد قهرمان ها هم سقوط می کنند، در حالی که پله اصرار داشت و دارد تا با ترکیبی خیالی به ما بقبولاند قهرمان همیشه قهرمان است و دور از دسترس همه ما باقی می ماند.اگر که هنوز بارقه های خوش بینی در ما به جای مانده باشد. ای کاش می توانستیم خوش خیال بمانیم. ای کاش می توانستیم موفق بودن و بالانشینی به سنت پله را منزه قلمداد کنیم. ولی حیف. بزرگ شده بودیم و خوش خیالی رهایمان کرده بود.
پله هرگز با تیم های ناتوانی مثل ناپولی نتایج دیدارهای حساس و کلیدی را تغییر نداد. حقیقت این است او نه تنها در سطح بسیار پایین تری از مارادونا قرار دارد و یقینا در قواره یوهان کرویف- یکی از بزرگان فوتبال مدرن- هم نیست بلکه در مرتبت پایین تری در مقایسه با رونالدو، ریوالدو و حتی زیکو قرار می گیرد. پله نماینده یک عصر طلایی به شمار می رود و اعتبارش نه صرفا برتافته از خود او بلکه ویژگی های فراوان آن عصر – دوران پس از جنگ دوم جهانی - است....و مارادونا تبلور نبوغی بود که در کشاکش ورزشی لبالب از مادیات و حضور گسترده در رسانه ها، سوی گزنده جریان اصلی ورزش حرفه ای را نشانمان داد. بنابراین پرسش "به راستی کدام یک از این دو نفر نماینده واقعی فوتبال هستند؟" می تواند به قوت خود باقی بماند. تکرار شود و تکرار...