وقتی قرار بود اولین بازی خود را برای لیورپول مقابل وست بروم انجام دهد، او رو به دستیار باب پیزلی یعنی جو فگن کرد و گفت:
"جو، من یک هفته است اینجام اما هیچکس چیزی به من نگفته است. مربی چطور میخواد من بازی کنم؟"
فگن هم صدایش را کلفت کرد تا کّل رختکن صدایش را بشنوند و فریاد زد:
"خفه شو. ما این همه پول دادیم که حالا تو از من بپرسی چطوری باید فوتبال بازی کنی."
کّل رختکن وقتی بازیکن جوان را سر جای خود نشاندن، از خنده منفجر شد.
فگن و پیزلی حالا نماد سبک مربیگری مخصوص خود در آن نسل هستند. همانطور که خود سونس به آن اشاره میکند:
"باب پیزلی مرتب به ما میگفت که کی اینجا میدونه که رهبری خط یعنی چی؟ یا فرار در نقطه کور دفاع یعنی چی؟ وقتی هم که این سوالها را میکرد با شیطنت لبخند میزد. کاری که او میکرد این بود که از بالا به ما نگاه میکرد. تقریبا هر بار که این کلمات قلمبه سلمبه را به کار میبرد، با شیطنت لبخند میزد. چیز جدیدی در فوتبال نبود."
سونس هم همان شکل فکر کردن را جذب خودش کرد و دقیقا همان "لبخند" را به لب داشت. او به واژههای جدیدی مانند شماره ۹ کاذب، فلسفه و پروژه میخندید.
با این حال، اینکه هیچ چیز خاصی در آن فوتبال انگلستان وجود نداشت، حقیقت ندارد. اینکه سونس تاکتیک را بلد نیست هم درست نیست. او احتمالا با هوشترین مفسر فوتبال در زمان خودش است.
اما اگر واقعا یک لیگ خارجی در حال حاضر مانند انگلستان بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۵ بتواند فوتبال اروپا را مال خود کند، ما تا ابد از نحوه تاکتیکهای مختلف آنها صحبت میکردیم یا از شکل گرفتن تاکتیکهای جدید بحث میکردیم. با این حال، هیچگاه چنین فرصتی پیش نیامده است. به این خاطر که امثال فگن و پیزلی به ما(بریتانیایی ها) یاد داده که زیاد به این قضایا فکر نکنیم. البته نباید اجازه بدهیم که کس دیگری هم خود را با فکر کردن به آن "خاص" بداند.
یکی از بازیکنان لیورپول در آن دوران به یاد دارد که چطور تک تک تمرینات پیزلی و فگن نو آورانهٔ بود و چه کارهای متفاوتی با توپ انجام میدادند. آن تمرینات به نحوه بازی و شکل تیم هم کمک میکرد. او میگوید آنها زیاد در مورد پرس کردن صحبت نمیکردند اما آن را "لحظه شمار" میخواندند که هر بازیکن در خط حمله باید سریع به تیم حریف از عقب آنها فشار بیاورد و هافبکها هم باید به مهاجمان از جلو خط دفاع حریف کمک کنند.
آن تیمهای لیورپول، ۴ جام اروپایی را بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۴ برد. تیمهای که فوق العاده بودند و چیزهای زیادی را به فوتبال اروپا اضافه کردند. تنها تیمی که در آن دوره زمانی توانست در دو بازی رفت و برگشت آنها را شکست دهد، ناتینگام فارست بود که بعدا قهرمان اروپا شد.
همه میدانند که سرمربی آن ناتینگام فارست، برایان کلافی بود که مانند فگن آنچنان به تاکتیک اهمیتی نمیداد. مارتین اونیل میگوید کلاف همواره به تیم میگفت:
"نقشهای در کار نیست. فقط توپ را به جان رابرتسون بدهید. اون میدونه چه کار کنه."
این شاید جلمه زیبایی باشد اما دقیقا درست نیست. وقتی با تونی وودکاک که در آن تیم کلاف بازی میکرد صحبت میکنید میگوید:
"با اینکه میتوانستیم توپ را بگیریم و بازی را کنترل کنیم اما همواره از ما خواسته میشد که به جلو برویم و حمله کنیم. اینکه باید هر بازی را ببریم. تلاش زیاد به معنی کثیف بازی کردن نیست. همه به سختی تلاش میکردند. ما خشن بودیم چون تلاش زیادی میکردیم و به همان اندازه خوب بودیم."
جذابترین نکته اما تعریف وودکاک از پرس کردن است:
"کلین شیت کردن اول از همه به این بستگی دارد که یاران خط حمله شما به خوبی دفاع کنند و فوتبال هجومی بازی کردن اول از همه به آن بستگی دارد که مدافعان شما حمله کنند. اگر توپ را از دست دادیم، تنها ۳ ثانیه برای پس گرفتن توپ زمان دارید. مشخص است که ما تا آخر به عقب بر نمیگشتیم. با این حال توپ را هم زیادی کنترل نمیکردیم."
هر چه شما بیشتر از آن فوتبال انگلیسی میدانید، بیشتر کنجکاو میشوید. به خاطر اینکه اگر این حرفها از دهان کلوپ یا پپ در بیاید، همه سریع از آن نکته برداری میکنند.
Gegenpressing واژهای است که کلوپ برای سبک بازی خود انتخاب کرده( Gegen در آلمانی به معنای حمله است و این کلمه اشارهای به پرس شدید تیمهای کلوپ دارد که آماده ضدّ حمله هستند).
احتمالا شما صدای لبخندهای شیطنت آمیز پیزلی را در گوشهای به خاطر شنیدن این واژه میشنوید. با این حال این سبک بازی در دهه ۷۰ و ۸۰ در انگلستان آنچنان غریبه نبود. مشخص است که آنها به اندازه بارسلونا پپ یا تیمهای کلوپ منظم نبودند. به خاطر اینکه آن زمان ماهواره و تکنولوژی امروز وجود نداشت که هر لحظه از بازیها را بتوان بررسی کرد. با این حال حتی آن زمان هم فگن ریز جزئیات تمرین هر بازیکن و پیشرفتنش را یادداشت میکرد. با وجود تمام آن سر و صداهای مردانه و خشن، آنها به شدت به سبک بازی اهمیت میدادند.
پرس کردن چیز آنچنان جدیدی نیست. سانچز فلورس، دیگر مربی خارجی لیگ برتر میگفت که این سبک مورد توجه خیلی از مربیان است. چیزی که پپ به فوتبال عرضه کرد، اطمینان از برتری عددی در کنترل بازی بود که در یک قسمت خاص از زمین صورت میگرفت.
اگر میخواهید بدانید چرا فوتبال انگلستان نزول کرده است باید به این نکته توجه کنید که به جز مورینیو، هیچ مربی دیگری به این پرس کردن توجهی نکرده است. حتی مورینیو در شکست ۵-۰ برابر بارسلونا هم نتوانست این را اجرا کند. هیچ مربی بزرگی در دنیا در حال حاضر فوتبال انگلستان را منبع اصلی تاثیرات تاکتیکی نمیداند. بیلسا، ساکی و کرایوف پدر خواندههای این مساله هستند و بیش از هر کسی دیگری به ما آموخته اند که چطور فلسفه خود را در تیم پیاده کنند. در اینجا باز خندههای پیسلی و سونس به گوش میرسد.
با این حال، در انگلستان ما نباید خجالت بکشیم که بگوییم تیمهای ما یک زمان چه چیزهای به فوتبال ارائه داده اند. آنها بهترین شکل پاس دادن و پرس شدید را در قاره اروپا به نمایش گذاشتند. در حال حاضر، تیمهای دیگر این قاره، این جدیت و پرس را در کنار تواناییهای تکنیکی گذاشتند که لیگ برتر آنچنان نتوانسته است با آن کنار بیاید.
با این حال اگر ما دنبال آن پیشرفت هستیم، باید بدانیم که در واقع یک فرهنگ غنی در فوتبال سنتی انگلستان وجود دارد که ما باید آن را دوباره رسم کنیم و خطاهای گذشته را برطرف کنیم. فوتبال انگلستان در دهه ۷۰ و ۸۰ تاکتیکی بود. آن هم تاکتیکهای بسیار خوب. آنها فقط دوست نداشتند که در مورد آن صحبت کنند.