طرفداری- گل هایی که جیمی واردی 28 ساله در 10 بازی اخیر به ثمر رسانده باعث شده که لستر سیتی بر صدر جدول لیگ برتر انگلستان تکیه بزند. ده نکته ای که دیلی میل از این بازیکن گردآوری کرده را می خوانید:
1. شانزده سال داشت که به تیم دسته هشتمی استوکبریج پارک استیلز پیوست. یک سال پیش از آن در شفیلد ونزدی مهره مازاد شناخته شده بودم. شفیلد همیشه تیم محبوب من بود و وقتی آن ها من را نخواستند فکر می کردم که برای فوتبال ساخته نشده ام.
2. درگیری و دادگاهی شدن، کمکی به پیشرفت وی نمی کرد. کسی حرف زشتی به دوستم که سمعک داشت زد. آن ها به او حمله کردند و تنهایش نگذاشتم. اگر بازی های خارج از خانه، خیلی دور از خانه بودند تنها یک ساعت بازی می کردم. معمولا اینطور بود که از ورزشگاه خارج می شدم و با اولین ماشین به سمت خانه می رفتم تا راس ساعت 6 به منزل برسم!
3. بیست و سه سال داشت که به تیم دسته پنجمی هالیفاکس پیوست. قرارداد او شامل دستمزدی 300 پوندی به طور هفتگی می شد و این شامل بیمه پزشکی هم بود.
4. سال بعد به فلیتوود پیوست و با 31 گل در 36 بازی به آن ها کمک کرد تا با قهرمانی در کنفرانس، به دسته دوم برسند.
5. او خوشحالی های پس از گل پر جنب و جوشی دارد که برای هواداران شناخته شده است. اما یک بار خوشحالی او نزدیک بود باعث آشوب شود. وقتی در فلیتوود بودم، با لوتون بازی کردیم و در نیمه اول 1-0 پیش افتادیم. کمی سر به سر دروازه بان گذاشتم و دیوانه وار خوشحالی کردم. هوادارن دیوانه شده بودند و بازیکنان حریف با یکی از مهاجمان ما درگیر شدند. پلیس به ما گفت که اگر می خواهید جنجال بیافرینید، بازی را تعطیل می کنیم.
6. نایجل پیرسون با یک میلیون پوند واردی را در سال 2012 به خدمت گرفت. این مبلغ برای خرید بازیکنی آماتور، یک رکورد بود. پیرسون را دیدم و حرف زدیم. او گفت که می خواهد به لستر بیایم. این برایم کافی بود.
7. او حالا کسی به نظر نمی آید که از عدم پشتکار رنج ببرد اما فصل اول حضور در لستر حکایت دیگری بود. به طور کامل برای قدمی تا این اندازه بزرگ آماده نبودم. برای آن آماده نبودم و این روی اعتماد به نفسم اثر گذاشت. نزدیک بود که تسلیم شوم.
8. گل های واردی در فصل 14-2013 سبب شد تا لستر به لیگ برتر برسد. او در پیروزی 5-3 مقابل من یونایتد بهترین بازیکن زمین انتخاب شد. به مانند آفت هستم. همیشه همینطور بوده ام. می دانم که چطور می توانم متفاوت بازی کنم. مستقیم به قلب دفاع می زنم.
9. دعوت شدن به تیم ملی انگلستان چیزی نبود که او انتظارش را داشته باشد. در فروشگاه بودم که شماره ای ناشناس دعوتم به تیم ملی را اعلام کرد. فکر کردم که کسی دارد چرند می گوید. فکر می کردم که یکی از دوستانم سر به سرم می گذارد.
10. پس از یک ماجراجویی عجیب، به نظر او به رویاهایش می رسد. وقتی در هلیفاکس بودم، هرگز فکر نمی کردم که فراتر از کنفرانس بازی کنم. اما از آن نقطه به جایی رسیدم که به لستر و بعد تیم ملی انگلستان رسیدم. در سرزمین رویاها به سر می برم.