طرفداری - یک سال پیش در چنین روزی خبری تلخ و ناگوار بر روی خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت، خبری که دل طرفداران و اهالی کشتی را به درد آورد و آن چیزی نبود جز درگذشت بابک قربانی اعجوبه کشتی فرنگی ایران در زندان دیزل آباد کرمانشاه.
بابک قربانی در ۲۸ شهریور سال ۱۳۶۷ در کرمانشاه به دنیا آمد. او خیلی زود توانست برای خود در کشتی فرنگی ایران اسم و رسمی دست و پا کند و نخستین بار در حالیکه ۲۰ ساله بود در رقابت های قهرمانی جوانان آسیا ۲۰۰۸ به گردن آویز طلا رسید. وی در سال ۲۰۰۹ این بار در فیلیپین موفق شد بار دیگر طلای جوانان آسیا را از آن خود کند و در همان سال این بار بر سکوی نخست جوانان جهان قرار گرفت تا نوید ظهور یک فرنگی کار شش دانگ در کشتی ایران را بدهد. وی در آن سال موفق شد از سد آلن خوگایف روس (قهرمان المپیک لندن) و آرتور الکسانیان (قهرمان سال های 2014 و 2015 جهان) از ارمنستان عبور کند.
بابک یک سال بعد راهی تیم ملی بزرگسالان شد و اینبار در مسابقات آسیایی در دهلی نو به همراه برادرش محمد به مدال طلا رسید. وی سپس در بازی های آسیایی ۲۰۱۰ بار دیگر برای کشور افتخار آفرینی کرد و پرچم میهن را اینبار در چین به اهتزاز درآورد. حضور در جام جهانی مینسک در بلاروس و قهرمانی ایران در این رقابت ها از دیگر افتخارات بابک کشتی ایران بود. او دو مرتبه در رقابت های جایزه بزرگ باکو نیز مدال طلا را بر سینه زد.
پسر محجوب کرمانشاهی که آمده بود تا در المپیک لندن بر بام کشتی دنیا قرار گیرد به یکباره و بر اثر یک اشتباه در سال ۲۰۱۱ و در حالیکه برای حضور در مسابقات جهانی ترکیه رقابت تنگاتنگی به همراه امیر علی اکبری در تیم تحت رهبری محمد بنا داشت در عین ناباوری به همراه رقیب خود با محرومیت دو ساله از سوی فدراسیون جهانی کشتی مواجه شد تا پدیده شوم دوپینگ اینبار دو پدیده ناب کشتی فرنگی ایران را با خود ببلعد.
این پدیده شوم راه این دو قهرمان و رقیب در تیم ملی را به بیراهه کشاند، علی اکبری که او نیز کم از رقیب اما در عین حال رفیق خود نداشت پس از محرومیت همیشگی از کشتی، برای اینکه خودش را اثبات کند سر از رینگ مبارزه و ورزش خشن MMA در آن سوی مرزها درآورد.
اما سرانجام بابک قصه ما چیز دیگری بود، گویی که بدشانسی خیال نداشت دست از سر او بردارد.
مدتی از محرومیت او نمیگذشت که در 11 تیر 1391 خبر ناگواری منتشر شد. دادستان کرمانشاه اعلام کرد "بابک قربانی به همراه برادرش محمد به شکار رفته بودند که در راه بازگشت در «نجوبران» تفرجگاهی در اطراف بیستون به شنا کردن مشغول میشوند. ممانعت برخی افراد از شنا کردن آنها، درگیری و تیراندازی به همراه داشته که بابک قربانی در این درگیری با تفنگ شکاری فردی را به قتل میرساند."
تصور اینکه یک قهرمان ملی و کسی که توانسته بود با افتخارآفرینی های خود بارها اشک شوق را از چشمان کشتی دوستان جاری کند و باعث غرور ایرانیان شود مرتکب قتل شده باشد سخت و غیر قابل باور بود.
پس از این اتفاق، بابک و محمد مدتی متواری میشوند اما سرانجام خود را معرفی میکنند و به زندان می روند. این قتل عمدی نبود و بابک بر اثر یک درگیری فیزیکی که میان مقتول و محمد رخ می دهد تفنگ ساچمه ای را برمی دارد و برای ترس مهاجمان به سمت زمین شلیک می کند اما از بخت بد، شلیک او به سنگ می خورد و بر اثر کمانه کردن به قلب مقتول اصابت می کند و به همین راحتی باعث مرگ مقتول و گرفتن لقب قاتل برای خود میشود!
دیگر وقتش بود بزرگان و ریش سفیدان ورزش و کشتی پا پیش بگذارند و اینبار نه برای مردم کوچه و بازار بلکه برای قهرمان پرافتخار ایران و مردی از جامعه گوش شکستهها ریش گرو بگذارند و طلب بخشش کنند. اوایل آن دوران خیلی ها پا پیش گذاشتند و البته خیلی ها در عین ناباوری قدم از قدم برنداشتند!
از ریش سفیدان کشتی تا دوستانش در تیم ملی بارها راهی کرمانشاه شدند و از هر دری که وارد شدند راه به جایی نبردند و گرفتن رضایت از خانواده مقتول بی فایده بود. بابک در زندان بود و هنوز امید داشت، امید به اینکه روزی از زندان مخوف دیزل آباد بیرون بیاید و برای رسیدن به تیم ملی تلاش کند. به گفته ماموران زندان روزی دو بار تمرین سنگین می کرد طوری که آن ها فکر می کردند قرار است بزودی راهی مسابقات جهانی شود و برای ایران کشتی بگیرد!
دیگر روزها برای بابک در چهار دیواری سلول زندان سخت می گذشت و امیدهایش برای گرفتن رضایت خانواده مقتول کمرنگ میشد. سخت بود برای او که روزگاری رویای بالارفتن از سکوی المپیک را در سر می پروراند بخواهد حتی برای لحظهای به کابوس بالا رفتن از چوبه دار فکر کند!
دیگر طاقت بابک طاق شده بود و روزگار برایش جهنم. چندان هم دور از ذهن نبود در فاصله ای بسیار کوتاه از سکوهای افتخار برای میهن به یکباره و بر اثر یک اشتباه به نام دوپینگ با محرومیت دو ساله روبرو شوی. البته اشتباهی که راه بازگشت داشت اما او مرتبه دوم بر اثر یک لحظه عصبانیت دیگر گویی به این باور رسیده بود که راهی برای بازگشت نیست.
پشیمانی از گذشته دیگر فایده ای نداشت و حسرت بازگشت به عقب گلوی او را می فشرد. اینکه ای کاش هیچوقت اسیر دوپینگ نمی شد و بدتر از آن اینکه کاش هیچوقت به آن شکار لعنتی نمی رفت؛ شکاری که در نهایت خود او شکارش شد.
پدرش میگفت در روزهای آخر دیگر امیدی به بخشش از سوی خانواده مقتول نداشت و به کلی امیدش را از دست داده بود. مدام میگفت"دیگر کسی بیرون از این زندان به فکر من نیست و برایم کاری نمی کنند". او دیگر می دانست فراموش شده و گرفتن رضایت بی فایده است.
سرانجام بابک مردم و جامعه گوش شکسته ها را به شوک فرو برد اما اینبار نه فقط یک شوک بلکه یک مصیبت و غمی فراموش نشدنی. ۲۵ آبان سال ۹۳ بابک قربانی با مصرف مقادیر زیادی قرص دست به خودکشی زد و قبل از اینکه پزشکان بتوانند برای او کاری کنند چشم از جهان فرو بست.
دادستان کرمانشاه به دنبال این اتفاق تلخ عنوان کرد " گویا قربانی چند روز پیش از این که دست به این اقدام بزند با یکی از دوستانش در زندان کرمانشاه قرار میگذارد که با هم خودکشی کرده و به زندگیشان پایان دهند که دوستش دو روز پیش در زندان خودکشی کرد و وی نیز صبح یکشنبه اقدام به این کار کرد. ظاهرا این کشتیگیر کرمانشاهی شب گذشته به هم سلولی های خود می گوید که صبح فردا من را برای آمارگیری بیدار نکنید"
به همین سادگی و تنها بر اثر یک لحظه غفلت ،اشتباه و یا هر چیز دیگری که ناشی از غفلت او یا اطرافیانش باشد، ایران از داشتن یک قهرمان محروم شد و بابک آرزوهایش را با خود به زیر خاک برد.