طرفداری - شماره های قبلی این مقاله را از این جا بخوانید:
تئوری های تاکتیکی: فشردگی (1)
تئوری های تاکتیکی: فشردگی (2)
تئوری های تاکتیکی: فشردگی (3)
بازی کردن علیه فشردگی
در برد 1-7 بایرن مونیخ برابر رم در استادیو المپیکو، پپ گواردیولا روشی فوق العاده برای شکستن فشردگی ارائه داد. بر روی کاغذ، به کار گیری آرین روبن به عنوان مدافع هافبک راست در سیستم 3421 برای بسیاری از طرفداران عجیب آمد، زیرا از طبیعت روبن به دور بود، اما بال هلندی بایرن نمایشی فوق العاده داشت و در برد قاطع تیمش تاثیرگذار بود.
ترکیب ابتدایی دو تیم در بازی.
از آنجا که رم از نظر عرضی فشرده بازی می کرد، روبن با جایگیری لب خط خود برای شکل تیمی رم به شدت مشکل ایجاد کرد. تنها با همین جایگیری، روبن خطری بزرگ برای رم بود زیرا هر موقع که رم شکلی باریک به خود می گرفت، با عوض کردن بازی به سمت روبن، بایرنی ها می توانستند یک موقعیت 1 در مقابل 1 با اشلی کول ایجاد کنند. این تغییر بازی عموما از طریق ژابی آلونسو صورت می گرفت که در این زمینه از بازی به شدت موثر است.
در مخالفت با این استراتژی ممکن است بیان شود این پاس های بلند قطری عموما کم اثر هستند. کالم مک مولان، در همایش OPTA در خصوص این مسئله ارائه ای با عنوان "لطفا تشویق کردن پاس های بلند قطری را متوقف کنید" داشت که اثبات می کرد که این گونه پاس ها به خصوص در مورد گردش توپ در فاز تهاجمی به شدت کم اثر هستند.
در تحقیقش، مک مولان متوجه شد که این پاس های بلند به طور متوسط در سطح 5 لیگ برتر اروپایی، تنها 40% مواقع به مقصد می رسد. او همچنین با دنبال کردن اتفاقاتی که پس از چنین پاس های بلندی می رسد، احتمال هرگونه نتیجه مثبتی (اعم از شوت، پاس در یک سوم هجومی، دریبل موفق و ...) را محاسبه کرد که تنها 17% بود.
علاوه بر آن، مک مولان از روشی جایگزین برای اندازه گیری نتیجه نهایی این پاس ها استفاده کرد، در این روش، اوفازهای بازی پس از یک پاس بلند را اندازه گرفت (برای مثال هر پاس مساوی یک فاز، همچنین شوت، دوئل هوایی و یا بقیه اتفاقات نیز فاز محسوب می شوند). او پس از بررسی داده ها متوجه شد که در این حالت، حتی اوضاع برای این پاس های بلند بدتر است. او متوجه شد در پایان فاز مالکیت توپ، تنها 15% اتفاقات پس از یک پاس بلند مثبت هستند. این یافته ها، ظن ابتدایی او را که بیان می کرد: "پاس های قطری بلند از نقطه نظر زیبایی بسیار شکوهمند هستند، اما نظر من این است که به ندرت به شکل مستقیم به حمله ای موثر منجر می شوند."، تقویت کرد.
این تحقیق به شکلی مخصوص، منتقد قهرمان انگلیسی ها، استیون جرارد بود. اگرچه مک مولان از یافته ها به نفع او استفاده کرد، اما هافبک لیورپولاقدام به ارسال تعداد بسیار بیشتری از این گونه پاس ها نسبت به دیگر هافبک ها کرده بود و بنابراین اثر منفی بیشتری بر روی تیمش گذاشته بود که نشان از کم هوشی او در استفاده از پاس بود.
اگر به ابتدای زسمتان و به رم بازگردیم، ژابی آلونسو را می توان به نوعی از این قانون مستثنی دانست. برعکس هم تیمی سابقش در لیورپول، تعویض های بازی آلونسو اغلب با سرعت زیاد و نزدیک به زمین انجام می شوند که دو مشکل اساسی اینگونه پاس ها را دارا نیستند. معمولا وقتی بازیکنی اقدام به ارسال چنین پاس هایی می کند، اغلب توپ سرعت زیادی ندارد و ارتفاع زیادی می گیرد. با سرعت کم توپ، حریف فرصت بیشتری دارد که خود را بازیابد و به خوبی برای موقعیت آماده شود و مشکل حالت پرتابه ای ارسال این گونه پاس ها این است که نه تنها دریافت و کنترل توپ را مشکل می کند (خصوصا وقتی بازیکن دریافت کننده تحت فشار باشد) بلکه تقریبا همیشه باعث می شود که ضرب اول برای کنترل توپ حرام شود و نتوان با همان ضرب اول حمله را ادامه داد که این موضوع خود باعث کند شدن بازی می شود.
با پاس های سریع و کم ارتفاع آلونسو اما، این دو نقیصه برطرف می شود. این موضوع سبب به وجود آمدن موقعیت های 1 در مقابل 1 بسیار در آن بازی شد و با توجه به کیفیت بازیکنان بایرن در حمله و شب خوب روبن، نمی توان آینده ای خوب برای دفاع رم متصور بود.
صحنه گل اول، که در آن روبن به داخل زد و با جا گذاشتن اشلی کول، با شوتی کات دار، توپ را به کنج دروازه چسباند.
همانطور که در تصویر بالا مشاهده می کنید، رم از نظر عرضی به شدت فشرده بازی کرد، فشردگی قطری آن ها نیز خوب بود و خط میانی تمام فضاهای لازم را پوشش داده بود. این فشردگی عرضی آن ها به دلیل سروکار داشتن با اورلود بایرن در منطقه چپ زمین به وسیله برنات، مولر، گوتزه و آلونسو بود. بلافاصله این سخن گواردیولا به ذهن متبادر می شود:
شما توپ را در طرفی در اختیار دارید تا آن را در طرف دیگر زمین به گل تبدیل کنید.
این چهار بازیکن با حرکات خود، توپ را به خوبی به آلونسو منتقل می کنند که عقب تر است، جایی که رم به دلیل دسترسی ضعیف، نمی تواند او را به شکل آنی پرس کند. سپس به خاطر خصوصیات ذکر شده آلونسو، او می تواند روبن را با یک پاس بلند صاحب توپ کند که به راحتی نبردش مقابل اشلی کول را می برد و سپس توپ را به لام می سپارد و او آن را به داخل محوطه سانتر می کند.
این عامل به تنهایی منبع مشکلات فراوان رودی گارسیا بود. اگراو تیمش را با تاکید بر روی فشردگی عرضی به میدان می فرستاد، آن گاه توسط روبن تنبیه می شد و اگر این کار را انجام نمی داد، استعداد بازیکنانی همچون گوتزه و لواندوسکی، تیم رم را از مرکز ویران می کرد. گارسیا و جیالوروسی در شرایطی باخت باخت قرار گرفته بودند.
اما اگر رم می توانست بر روی دسترسی داشتن بر آلونسو به شکل حداکثری تاکید کند، آن گاه مشکل کمتری با تعویض بازی بایرن می داشتند، زیرا توانایی بایرن آن گاه محدود می شد؛ کاری که تیم های بیشتر و بیشتری به آن روی آورده اند. اگرچه پس از چنین شکست سنگینی، پیشنهاد راه های جایگزین آسان است، زیرا استراتژی اصلی مشخصا شکست خورده است.
یک راه دیگر شکست فشردگی، مسئله پیشتر اشاره شده دسترسی به توپ است. در لحظاتی که تیم مدافع نمی تواند به شکل موثر پرس کند، آن ها در مناطقی از زمین که به دلیل فشردگی در آن ضعیف ترند، آسیب پذیر می شوند؛ عموما کناره ها یا پشت خط دفاعی. وقتی در مقابل چنین تیمی قرار می گیرید، طبیعی است که باید در هنگام وقوع چنین فرصت هایی از آن استفاده کنید که البته وقوع آن ناگزیر است، زیرا تیم های بسیار اندکی وجود دارند که بتوانند تمامی90 دقیقه را با دسترسی کامل به توپ در دفاع سپری کنند.
تیم های آندره ویاش بواش به خاطر داشتن چنین عیبی بدنام هستند، همانطور که تیم های چلسی و تاتنهام وی مشکلاتی با بکارگیری خط دفاعی بالا (نزدیک به مرکز زمین)، بدون پرس معنی دار بر روی توپ داشتند و او این مشکلات را با خود به روسیه نیز آورده است. این مشکل در صحنه ای از تساوی 2-2 زنیت مقابل سویا در بازی برگشت آن ها در لیگ اروپا که منجر به حذف تیم روسی شد، انتخاب شده است:
زنیت با نظام ضعیفی پرس می کند و در نتیجه دسترسی به توپ ندارد.
در این صحنه به خصوص، ویتولو فضا و زمان زیادی با توپ دارد که به دلیل عدم دسترسی زنیت است. شما می توانید چندین عامل را مسبب این قضیه بدانید، یکی از آن ها فشردگی فضایی بسیار عیف زنیت است که با رنگ زرد نشان داده شده است. همچنین فشردگی قطری یا توزیع فضایی نیز نسبتا بد است به خصوص در زوج ویتسل و شاتوف، که هماهنگی ضعیفی در این صحنه نشان دادند که منجر به آزادی ویتولو گشته است.
مشکلات انگلستان
هیچ مقاله ای در مورد فشردگی بدون اشاره به مشکلات انگلستان در این خصوص کامل نیست.
خواه به دلیل کیفیت ضعیف مربی گری و مدیریت باشد، یا تقلید کورکورانه تیم ها از انفعال خط میانی همدیگر و استفاده از بلوک های دفاعی بالا (بالا به معنی نزدیک تر به دروازه حریف است) بدون دسترسی به توپ باشد، لیگ برتر به شدت در این مقوله تاکتیکی ضعف دارد.
بهترین راه برای مشاهده این کنتراست شدید بین انگلیسی ها و دیگران، بازی تیم های انگلیسی در لیگ قهرمانان است.
صحنه ای از شکست 1-0 سیتی مقابل بارسا.
در موقعیت بالا، شاگردان پیگرینی نظام ضعیفی در خصوص فشردگی دارند که منجر به پرس ناهماهنگ شده است. فشردگی طولی و عرضی خوب نیست اما نمی توان گفت که بد است؛ مشکل فشردگی فضایی آن هاست. این مربوط به فشردگی داخل بلوک است و با رنگ قرمز در شکل مشخص شده است. آن ها به شدت از نبود این فشردگی رنج می برند. وقتی راکیتیچ فشردگی سیتی را با گدر از خط میلنر سیلوا (آیا می توانید چیزی که هیچ وقت برقرار نبوده است را بشکنید؟) می شکند، فضای زیادی برای پیشروی دارد.
نظام ضعیف کلی این صحنه را می توان به حساب کمبود آماده سازی گذاشت. در ثانیه هایی قبل از تصویر این شکل، هیچ تلاشی برای آماده سازی تیم برای پرس، از جانب هیچ بازیکنی انجام نشد. شاید بدترین مورد را بتوان به سه هافبک عقبی نسبت داد که هیچ تلاشی برای بستن فضای هایلایت شده انجام ندادند. تلاشی که می توانست حداقل تا حدی پرس را پایدار سازد.
این عوامل منجر به عدم دسترسی مطلق به توپ می شوند و راکیتیچ تا مدت زمان بسیاری تحت هیچ گونه فشاری نیست، به اندازه ای که می تواند آسیب جدی به دفاع سیتی وارد کند. این به همراه فضاهایی که بلوک دفاعی به خاطر فشردگی فضایی ضعیف مهیا کرده است منجر به موقعیتی خطرناک برای سیتی می شود؛ موقعیتی که ختم به ضربه نیمار مهار نشده به تیرک دروازه می شود.
دیگر عوامل همچون دفاع نفر به نفر اشتباه در موقعیت نشانگر هوش فوتبالی کم است که در فوتبال انگلستان زیاد دیده می شود، عموما به خاطر استاندارد مربی گری و فرهنگ حاکم بر فوتبال آن.
شما می توانید تضاد آشکار این موارد را با تیم هایی همچون اتلتیکو مادرید، بایرن مونیخ و یوونتوس ببینید، اما به جای نگاه کردن به قهرمان لیگ های کشورها، ما سری به موناکو و بازی اش مقابل آرسنال خواهیم زد.
به شکلی متضاد، موناکو فشردگی فوق العاده ای در بردش در لندن به نمایش گذاشت و امکان هرگونه دسترسی به توپ در مرکز را از آرسنال گرفت.
موناکو بر خلاف سیتی با شکلی بسیار منظم و فشرده دفاع کرد. بدین خاطر آن ها از مزایایی بهره بردند که سیتی نتوانست بهره ببرد مزایایی همچون دسترسی دفاعی قوی به توپ (همان طور که در تصویر می بینید آن ها در موقعیتی خوبی برای پرس توسط برباتف و با حمایت موتینیو و دیرا هستند)، به همراه کنترل مرکز زمین و مجبور کردن امثال سانچز به خروج از منطقه خطرناک برای صاحب توپ شدن. ذکر این نکته قابل توجه است که لحظاتی پیش از ثبت این تصویر، خط میانی و حمله موناکو با انجام تغییراتی، اقدام به پرس کردند که نشان از آمادگی قبلی برای افزایش بهره وری پرس دارد.