طرفداری-
در بازی رئال مادرید برابر آلمریا در چهارشنبه شب هفته گذشته، یک صحنه میتوانست کاندیدا خنده دارترین حرکت در هفته گذشته باشد. گل سوم رئال یک ضربه ساده توسط آلوارو آربلوا بود که صحنه چشمگیری از غرور انسانی را مشخص کرد که به یک مساله داغ در توئیتر تبدیل شد. حرکت بعد از گل رونالدو جلو آربلوا و نه توسط آربلوا. در حالیکه آربلوا مشغول خوشحالی بعد از گل بود رونالدو توپ را با عصبانیت به تور شلیک کرد و پس از آن لبهای خود را درست مثل یک مادر بزرگ اهل وین از حسرت گاز میگرفت. حرکتی که اگر خنده دارترین حرکت ورزشی تاریخ نباشد، حتما تا اینجای کار خنده دارترین بوده است.
تنها اگر از صندلیهای برنابئو بازی را تماشا کرده باشید نمیتوانید غیبت یک بازیکن را احساس کنید که جدا از روبات پر زرق و برق جنگجو رونالدو و آسهای خط میانی، قلب تپنده تیم قهرمان است. بگذارید ساده بگوییم، زندگی بدون راموس مثل بازی چهارشنبه به اندازه زمان حضور او جذاب نیست.
از کاپیتان دوم رئال به عنوان یکی از کاندیداهای گرفتن توپ طلا امسال یاد میشود که البته با توجه به سبک عالی، متعال و ترسناک لیونل مسی از ابتدا سال، کمی دور از دسترس است. این مساله البته نکته اصلی را در مورد سرجیو راموس بین نمیکند، کسی که به شکل خاصی یک نوع بازیکن عصبانی با دو چهره است؛ یک بازیکن فوق العاده که میتواند فوق العاده باشد و در عین حال افتضاح.
آیا ورزشکاری به جذابیت ظاهری او در دنیا وجود دارد؟ او بازیکنی است که در لحظات بدش دوست دارید از دستش با یک پیچ گوشتی چشمهای خود را از حدقه در بیاورید و همچنین از کیفیت فوتبالش از خنده و فرط خوشحالی از حال بروید.
قهرمان عصبانی در ورزش مقولهای تازه نیست. بنده هنوز از شنیدن صحبتهای آندراس مولر نمیتوانم تنها عصبانی بشوم و کمی لذت نبرم. تفاوت او با راموس در یک مخلوط عجیب است؛ یک کاریزما ترسناک و یک مقاومت ناپذیر محض. عجب بازیکنی است، یک ورزشکار دفاعی عالی که میتواند هم سرعت داشته باشد و هم توپ را حمل کند و هم پاس دهد و هم همزمان تکل بزند. خودش را زمانی که پاههای بازیکنان به هم میخورد با ماهیچههایش به سمت حریف پرت کند.
اولین بار از نزدیک او را در یورو ۲۰۰۸ دیدم که به شکل خستگی ناپذیر از سمت راست به حمله اضافه میشد. هر جایی غیر از اسپانیا مدرن اگر بود، راموس هنوز در همان سمت راست دفاعی بازی میکرد یا نهایتا یک هافبک میشد. همانطور که ۱۰ سال است او در دفاع است اما از اینیستا، مودریچ، آلونسو و کل گلهای توسن و آرون لنون با هم بیشتر گل زده است.
به اضافه آن او در بازیاش یک شکل از "راموس بودن" را دارد. سبک بازی که اغلب پر از شیطنت و کثیفی است. اینجا با یک مدافع کلاسیک اسپانیایی طرف نیستیم بلکه یک بازیکن سفارشی داریم که در حال محاسبه نتهای موسیقی است که از زمان حضور در کنار خاوی ناوارو و پابلو "انگوشتی" در سویا آن را در خود دارد. (در مورد مورد پابلو نه سوال کنید نه از گوگل استفاده کنید)
وقتی بازی بد سرخیو از راه میرسد، چند حرکت کلیدی وجود دارد. شاید او برای مدت طولانی صورت خود را به طرف سر شما خم کند تا نهایتا شما از کوره در برویم و با ضربه سر به او صدمه بزنید تا او بتواند روی زمین به شکل مبهوت چرخ بزند. او احتمال دارد زمانی که رنج خود را به سمت شکم شما گرفته به هوا بپرد و همانطوری که به شما ضربه میزند خودش هم روی زمین دوباره به شکل مبهوت چرخ بزند. او همچنین میتواند خیلی دقیق به سینه شما بکوبد و باز هم روی زمین به شکل مبهوت چرخ بزند. راموس به راحتی میتواند به پاشنه آشیل شما بزند. در طول انجام دادن این کار هم او دائما در گوش شما زمزمه میکند، شما را میبوسد، از شما میخواهد او را به یاد داشته باشید و همچنین به شما بگوید که نام شما را فراموش کرده است. به اضافه آن، راموس همیشه بعد از بازیها در آغوش مربی و هم تیمیهایش است. همه لبخند میزنند و واقعاً همه تنظیمات این پدر سوخته کاریزماتیک خوشتیپ را در خود داشته باشند.
با وجود این هنرهای پنهان و عجیب غریب یک پارادوکس در مورد رابطه او و خوزه مورینیو وجود دارد که به یک دلیل جالب خوب از آب در نیامد. چیزی که مورینیو بیشتر از هر چیزی میخواهد، یک مدافع است که میلیمتری با حریف یارگیری میکند در حالیکه جنون بخش بزرگی از جذابیت راموس است. داریم در مورد کسی حرف میزنیم که با ۲۵۰ بازی کمتر به رکورد کارت قرمزهای هیرو در رئال مادرید رسید. کسی که ۱۹ بار اخراج شده است و به شکل بسیار عجیبی امسال کارت قرمز نگرفته است. راموس مدتها است که بازی میکند. فراموش کردن اینکه او یک نوجوان نابغه بود آن هم وقتی که تنها اسپانیایی در بین کهکشانیهای که توسط فلورنتینو پرز خریداری شد، آسان است. ولی باز هم با تمام افتخارات دهه قبل، در کنار اینکه او تنها ۲۹ سال سنّ دارد و شمایل یک جوان خوشتیپ از دهه ۵۰ را دارد، هنوز این شانس را دارد که به نقطه اوج خود برسد. نقطهای که میتواند منجر به این شود که رئال مادرید تبدیل به اولین باشگاهی شود که از عنوان قهرمانی خود دفاع کرده است.
قطعا این کار نیاز به این دارد که یک عضو از تیم در چنین مسابقات منظمی، در لحظات اصلی ورق را برگرداند. سال گذشته نوبت راموس، دی ماریا و رونالدو بود که رئال را به قهرمانی لا دسیما برساند. این دوره نوبت بارسلونا است که خیلی زود تر با خط حمله دیوانه وار خود، کوچک ترها را لت و پار کند. چه کسی امیدوار به گرفتن آنها است. رئال ضعیفترین تیم نیمه نهایی را جلو خود میبیند اما آنها عجب شانسی برای بردن دارند. نه با رونالدوی که بعد از فصل فوق العاده قبلی خود حالا بیشتر نقش مرکزی دارد بلکه با راموسی که رئیس با افتخار و دیوانه و غیر قبول انکار فوتبال آنها است.