اختصاصی طرفداری-
کشورها و اقوام مختلفی از جمله رم، یونان، مکزیک، چین و ژاپن می تونن ادعا کنن ورزشی ابداع کردن که در اون با پا به توپ ضربه می زدن، ولی ریشه شکل مدرن فوتبال به بریتانیای قرون وسطی برمی گرده. قوانین اون دوره، البته اگه بشه گفت واقعا قانونی وجود داشته، بازیکنان رو به دو تیم تقسیم می کرده که طی بازی باید تلاش می کردن جسمی کروی رو به هر شکل ممکن به سمت دروازه حریف پیش ببرن. فوتبال اون زمان خشن، بی قانون و آشفته بود و عمدتا از طرف مردم طرد می شد. اوایل قرن 19 بود که مدارس دولتی تشخیص دادن ورزش مورد نظر می تونه برای تغییر بداخلاقی دانش آموزان مورد نظر و اصلاح قراره بگیره و همین موضوع موجبات ظهور فوتبال امروزی دنیای ما رو فراهم کرد. ناگفته هم پیداست که قبل از هر نوع تاکتیکی، این بازی نیاز به قوانین یکسان داشت.
حتی وقتی اواخر قرن 19 تاکتیک های اولیه در فوتبال دیده شد، کمتر کسی پیدا می شد که اهمیتی براشون قائل بشه. اون روزا نگاه انتزاعی به تاکتیک و رسم شکل امر باورپذری بین عوام و خواص نبود. اون طور هم که شنیده شده تا سال های سال بعد از ظهور فوتبال، فقط انگلیسی ها می تونستن در اون اصلاحیات ایجاد کنن.
انفجار بزرگ در اواخر دوره ویکتورین ها بدست اومد. اون طور که اشاره شده و شاید تا حدی هم عجیب و غریب باشه، رفتارهای خلاف اخلاق در جامعه در حال گسترش بوده و حکومت برای جلوگیری از این مساله تصمیم به ارتقای گستره ورزش های تیمی و به ویژه فوتبال کرده. کشیشی به اسم ادوارد ترینگ نتایج ادامه شرایط جامعه رو قبرستان های ننگین و جوان برشمرده بود و فوتبال رو به عنوان نوشداروی بی نقص تشخیص داده بود. در اون زمان اعتقاد بر این بود که هیچ ورزشی مردانه تر از فوتبال وجود نداره و این که کاملا انگلیسی، جاه طلبانه و نیازمند آرامش و استقامت هستش. برای اثبات این موضوع شواهد خوبی در دسترسه، ولی از طرف دیگه هم نتایج تحقیقات نشون می ده سقوط حکومت ویکتورین ها باعث از دست رفتن برتری انگلیسی در بین کشورهای صاحب فوتبال دنیا اون زمان هم شده.
فوتبال در سال های میانی قرن نوزده محبوب تر و محبوب تر شد، ولی قوانینش هم از مدرسه تا مدرسه و بسته به شرایط کلی فرق داشت. در مدارسی مثل شلنهام و راگبی به خاطر زمین بزرگی که در اختیار داشتن، بازی بیشتر شبیه نبرد مافیا بود. ممکن بود بازیکنی زمین بیفته، بعد چندین بازیکن دیگه به سمتش حمله کنن و روش بیفتن و در نهایت بازیکن اول با کلی گل و لای، صحیح و سالم از جاش بلند شه. در چارترهاوس و وست مینیستر ولی چنین نوع رفتاری می تونست به خرد شدن استخوان های بازیکن منجر بشه و در نتیجه در همین مدارس بود که دریبل در فوتبال ظهور کرد. این مساله باعث شد حمل توپ با دست از بین بره یا حداقل محدود تر بشه، ولی شکل بازی همچنان از فوتبال مدرن فرق داشت. سیستم های فوتبال تعریف نشده بودن و از طرف دیگه هنوز قانون جامعی در مورد تعداد بازیکنا و زمان بازی، وجود نداشت. دانش آموزان قدیمی تر معمولا توپ رو تک و تنها پیش می بردند و کم و سن و سال ترها به خط می شدن و به امید در رفتن توپ از پای بزرگ تیم، پشتش می دویدن. در طرف مقابل هم بازیکنان جوون تر، که در واقع خدمتکاران تیم حساب می شدن، تلاش می کردن توپ رو بگیرن.
رد و بدل کردن توپ بین مهاجما، اگه بشه گفت اصلا چنین چیزی وجود داشت، کاملا ابتدایی بود و همین مساله هم موجبات ظهور برخی ویژگی های ابتدایی فوتبال انگلیسی رو فراهم کرد. این ذهنیت که فوتبال به معنای دریبل، پاسکاری و دفاع بود، کاملا احمقانه شمرده می شد. حمله به طرف بازیکن با سرپایین به فکرکردن ترجیح داده می شد، که به نظر عده ای، از ویژگی فعلی فوتبال انگلیسی هم شمرده می شه.
قوانین مختلف فوتبال باعث شد گسترش فوتبال در دانشگاه ها تا 1948 و جلسه مدارس با دانشگاه کمبریج به تاخیر بیفته. همین جلسه بوده که اولین قوانین یکسان فوتبال رو تصویب کرده. مصوبات جلسه به عنوان "قوانین کمبریج" نام گذاری و علاوه بر توزیع در بین مدارس مختلف، در مرکز شهر هم نصب شد. خوشبختانه این قوانین مورد قبول همه قرار گرفت و هیچ مدیر مدرسه ای هم پیدا نشد که به خاطر بی علاقگی به اون ها، فوتبال رو کنار بذاره.
چهارده سال بعد جی سی ترینگ اقدام به اصلاح مصوبات جلسه کمبریج کرد و 10 قانون خودش رو با عنوان "آسان ترین بازی" منتشر کرد. اکتبر بعدی بود که نوبت چاپ "قوانین فوتبال دانشگاه کمبریج" رسید و یک ماه بعد سروکله اتحادیه فوتبال پیدا شد.
این اتحادیه هم تلاشش رو برای یکسان کردن هر چه بیشتر قوانین و به ویژه بهترین بخش های فوتبال یعنی حمل توپ با دست و دریبل، ترتیب داد، ولی شکست خورد. جلسات متعدد و اعصاب خردکنی تشکیل شد تا اینکه در 1863 و جلسه شماره پنج، حمل توپ با دست ممنوع شد و اونجا بود که راه فوتبال و راگبی ازهم جدا شد. البته لازم به ذکره که اختلاف نظرها در مورد حمل توپ نبود، بلکه بیشتر مربوط به هکینگ (ضربه زدن به نقاط حساس بدن حریف هنگام حمله) بود. موافقین هکینگ می گفتن: "اگر این قانون رو حذف کنین، در واقع غیرت و تعصب رو کنار گذاشتین و در این شرایط می شه چند تا فرانسوی بیان و با فقط یک هفته تمرین، شکست ـتون بدن." این صحبت ها حتی اگه شبیه جوک هم باشه، واقعی بوده و حتی بعد از حذف هکینگ، باعث استعفای بعضی از اعضای اتحادیه هم شده.
بعد از اون جلسه، دریبل در فوتبال بیشتر شد، چون قانون ششم (پدر قانون آفساید فعلی) حکایت از این داشت که: "وقتی بازیکنی به توپ ضربه زده، هیچ کدوم از هم تیمی هاش که به دروازه نزدیک تره، نمی تونه بهش ضربه بزنه یا مانع رسیدن بازیکن دیگه ای به اون بشه تا اینکه خودش وارد بازی بشه." به عبارت دیگه پاس ها باید یا به عقب ارسال می شدن و یا اینکه عرضی بودن. انگلیسی ها شدیدا معتقد بودن هر حرکتی غیر از یورش تک نفره به طرف دروازه مشکوکه و نامردی محسوب می شه؛ چیزی که هرگز از اونا سر نمی زنه!
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب "هرم برعکس" نوشته "جاناتان ویلسون"