آن مرد می آید!
اگر بخواهیم زیباترین شکست های تاریخ را رده بندی کنیم، احتمالا دبل شدن به وسیله پارما در فصل 1986/87 را بتوان بهترین خاطره ممکن برای هواداران میلان تعریف کرد. پارمایی که اولین فصلش را در سری B می گذراند، در جام حذفی در مقابل میلان برنده هر دو بازی رفت و برگشت بود و به وسیله آریگو ساکی رهبری می شد. جوانی که دوران فوتبال حرفه ایی به عنوان بازیکن حتی برای یک روز در کارنامه اش به چشم نمی خورد و از آکادمی جوانان فیورنتینا به پارمایی که در سری C توپ می زد ملحق شده بود.
این شکست مولتی میلیونر معروف و مالک میلان، سیلویو برلوسکنی را متقاعد به این امر کرد که ساکی را به میلان بیاورد و هدایت تیمش را به او بسپارد. انتخابی که بدون شک اتفاق شماره 1 در تاریخ روسونری را به خود اختصاص داده است. ورود ساکی به سن سیرو و شروع دورانی جدید برای فوتبال با محوریت آث میلان!
اگر نمیتوانی برنده یک مسابقه باشی، حداقل آن را نباز!
شاید خیلی ها این جمله را به هررا، کاپلو یا حتی مورینیو نسبت دهند. اما کمتر کسی احتمالا جواب درست را با اشاره به نابغه هلندی می گوید. یوهان کرایف که شاید نماد شماره 1 تاریخ فوتبال برای فوتبال رو به جلو و هجومی باشد یکی از اصول فوتبال خود را در این جمله بیان کرده است. ساکی به نحو دیگر اعتقادش را در همان فصل اول به این جمله نشان می دهد. قهرمانی در لیگ تنها با 14 گل خورده! کسب 17 پیروزی، 11 تساوی و تنها دو شکست برای قهرمانی در لیگ 16 تیمی کافی بود.
دو شکست میلان، در مقابل فیورنتینا و رم رقم خورد. هر دو با نتیجه 2-0 و هر دو در سن سیرو! در مقابل 4 حریف بزرگ (یوونتوس، اینتر، ناپولی، رم) نتایج درخشان و فوق العاده بود. از 8 مسابقه 6 برد، 1 تساوی و 1 شکست. ثبت کلین شین در بیش از 50 درصد بازی ها (19 بازی) نشان از تاثیر بسزای خط دفاعی در کسب مقام قهرمانی داشت. در آن سوی میدان، سه خرید جدید فصل خوش درخشیدند. مارکو فان باستن از آژاکس، رود گولیت از فاینورد و رهبر ارکست تیم، کارلو آنچلوتی از رم؛ 43 گل در 30 بازی، برای کسب اسکودتو شاید زیاد به نظر نمی رسید (البته مصدومیت فان باستن در هفته یازدهم رقابت ها را هم نباید نادیده گرفت) اما کافی بود.
خود ساکی ضعف تیمش را اینگونه تشریح میکند:
"ما سوییپر های فوق العاده و مدافعان یارگیر بی نظیری داشتیم. اما در خط حمله فقدان یک سیستم روشن سر و صدا میکرد. این خلاقیت بازیکنان بود که حمله ها را به وجود می آورد نه یک تاکتیک هجومی. اما در خط دفاع فوق العاده بودیم. دفاع برای ایتالیا همچون یک فرهنگ است، نه فقط در فوتبال، بلکه در زندگی روزمره ایتالیا. ما برای قرن ها از وطن خود در مقابل هجوم بربر ها محافظت می کردیم."
محور هلندی، مثلث هلندی، 23 ایتالیایی.
حذف در جام یوفا مقابل اسپانیول ضعف های میلان در فاز هجومی را بیش از پیش به رخ کشید.در حالی که فلسفه ساکی به نفوذ و نفوذ از عمق پافشاری می کرد، میلان از نبود هافبکی که بتواند زوج آنچلوتی لقب بگیرد و به نوعی خطوط را به هم مرتبط کند رنج میبرد. ساکی اصرار به تکمیل مثلث هلندی با کشاندن رایکارد به میلان داشت. انتخابی که به نوعی ریسک به حساب می آمد. رایکارد در آژاکس آنچنان با یوهان کرایف مشکل پیدا کرده بود که در حین مسابقه، از زمین بیرون می آید، لباس تیمش را پرت می کند و قسم می خورد هرگز برای تیمی که کرایف مربی آن باشد بازی نمی کند. تن دادن به اینچنین انتقالی برای میلان کاملا ریسکی به نظر می رسید. بازیکنی که به نظر جنجالی می آمد و علی رغم کیفیت فنی بالا، پس از کنار گذاشتن آژاکس هیچ باشگاه بزرگی به سراغش نیامد و ناچار به اسپورتینگ لیسبون پیوست.
با این حال، مثلث هلندی کامل شد. رایکارد به عنوان محور تیم، تعریفی انقلابی برای میدان داری در زمین ارائه کرد. برای درک بهتر از نقش مثلث هلندی تنها مرور دو گل کافیست. گل اول فان باستن به استوا بخارست در فینال جام باشگاه های اروپا و گل رایکارد به بنفیکا در فصل بعد آن. هماهنگی خیره کننده 3 بازیکن کلید اصلی درخشش بود.
با این حال نباید میلان را به عنوان یک تیم هلندی شناخت. بقیه 22 بازیکن تیم همه ایتالیایی بودند و حتی فلسفه تیم هم شروعی ایتالیایی داشت. با این حال فلسفه هلندی که مخلوطی از دیدگاه کرایف در آژاکس و رینوس میشل در تیم ملی هلند بود تبدیل به یک کاتالیزور و به نوعی یک شکوفا کننده برای دیده شدن پتانسیل اصلی تیم تحت رهبری ساکی و تفکر حاکم بر آن بود.
4-4-2
سیستم پایه و اصلی تیم 2-4-4 بود. در واقع این یک سیستم انقلابی بود. در حالی که دی ان ای فوتبال ایتالیا بر مبنای فوتبال ابر تدافعی تعریف می شد. در یک حالت نا متعارف، ساکی با یک 2-4-4 هجومی اثری که بیش از هر چیز غافلگیر کننده بود، در تعریف فوتبال در ایتالیا داشت. خط حمله تیم عموماً با فان باستن و رود گولیت که بیشتر از عمق اضافه می شد، شکل می گرفت. در خط هافبک، فرانک رایکارد و دونادونی تقریبا حضوری ثابت و همیشگی داشتند. اما مثلثی نا مرئی و غیر قابل انکار هم به تیم کمک میکرد.
کارلتو، ایوانی و کلمبو، 3 بازیکن که عموما به صورت چرخشی در زمین حضور می یافتند. شاید بهترین ترکیب با آنچلوتی شکل میگرفت، اما حضور ایوانی و کلمبو بود که به تیم فرحمندی و شادابی می بخشید. در حالی که کارلتو بیشتر به عنوان یک بازیکن مرکزی نقش خود را ایفا می کرد، کلمبو و ایوانی محدوده مانور بالاتری را به خود اختصاص می دادند و زمین بازی را به خوبی کوچک و بزرگ میکردند.
با این وجود ساکی اصراری همیشگی بر 2-4-4 نداشت. در لیگ، بازی های زیادی بود که 3-3-4 ، 2-5-3، 3-4-3 و حتی گوشه هایی از 1-2-3-4 به وسیله میلان به نماش گذاشته میشد. تحرک بالای دونادونی در سمت راست قابلیت های تاکتیکی فراوانی را برای تیم به وجود می آورد. در عین حال، سبک بازی گولیت به شکلی بود که عموما از پشت سر فان باستن به محوطه هجوم می آورد و گاها به عنوان نوعی بازیکن شماره 10 کلاسیک نقش آفرینی می کرد. تنوع تاکتیکی به همینجا ختم نمی شد. با کشیده شدن کلمبو به مرکز زمین، گولیت متمایل به چپ بازی می کرد و دونادونی اجازه نفوذ بیشتری پیدا داشت. به نوعی یک 3-3-4 مدرن با حضور دو مهاجم نوک و یک وینگر پیاده می شد. رایکارد نقشی همیشگی در ارتباط دادن خطوط به همدیگر داشت و حتی گاها با ایفای نقش لیبرو، برای میلان می درخشید. فان باستن اما تعریف خاص خود از مهاجم هدف را می داد. تعریفی بیشتر بر مبنای 9 کاذب! بازیسازی از عمق، تحرک مداوم، کشاندن خط دفاعی حریف به جلو و عقب، بازی بدون توپ و ساخت فضا برای هم تیمی ها با کشاندن یار مستقیم به بیرون از منطقه تدافعی؛
در کنار آن ها رود گولیت یک اثر بی نظیر با آمیزه ای از فیزیک و تکنیک بود. قدرتمند و باهوش، درگیر شونده و دریبل زن و اغراق نیست اگر بگوییم تنها یک نمونه از رود گولیت در تاریخ فوتبال وجود دارد.
پرس، فشردگی، تمرینات...
25 متر رویایی، جایی که تمام فوتبال ساکی در آن خلاصه می شد! احتمالا کمتر از 20 بازی را می توان از میلان مابین 87 تا 91 پیدا کرد که در آن، فاصله مهاجم با خط دفاعی تیم در فاز تدافعی بیشتر از 25 متر باشد! فشردگی بی حد و حصر و نابود کننده برای حریف، آفساید گیری شدید نزدیک به میانه زمین به وسیله یک خط دفاع منظم. پرس بالا و هماهنگی بی نظیر کل تیم.
خلاصه ای کوتاه از آنچه ساکی از تیمش می خواست از زبان خودش!
آفساید گیری شدید را تبدیل به جدی ترین تمرین دفاعی کردیم، ارسال توپ به پشت سر مدافعان ما غیر ممکن بود. نزیدک بودن 3 خط با قانون 25 متر انرژی ما را ذخیره می کرد و به راحتی بدون دویدن زیاد میتوانستیم توپ را صاحب شویم. غیر ممکن بود وقتی قانون 25 متر اجرا می شود ما مغلوب بشویم. برای این کار، ما نیاز داشتیم که یک تیم باشیم! یک تیم کامل، هماهنگ و یکپارچه، با هم جلو برویم، با هم به عقب برگردیم، چپ، راست، همه چیز با هم باید انجام شود.
آریگو گرچه یک ایتالیایی بود، ولی تاثیر آژاکس و هلند کرایف بر افکارش را هیچوقت انکار نمی کند:
"در فوتبال از چیز های زیادی تاثیر گرفته ام. اما تاثیرگذارترین آنها، فوتبال هلند بود. ولی تصور می کنم ما با آنها تفاوت داشتیم. ما تاکتیکی تر از آن ها بودیم. هر 4 بازیکن ما در فاز دفاعی به 4 نکته توجه داشتند: توپ، فضا، حریف و تیم خودی. هر حرکت ما مبتنی بر آن 4 نکته انجام می شد. هر بازیکن باید تصمیم می گرفت حرکتش بر مبنای توجه به کدام نقطه است."
پرسینگ میلان از زبان خود ساکی به 3 نوع تقسیم می شد:
پرسینگ مقطعی به این صورت که تیم در حالیکه حریف را زیر نظر داشت و توپ را به آرامی دنبال می کرد آن را پیاده می نمود. پرسینگ کامل برای بازپس گیری و تصاحب توپ و پرسینگ کاذب؛ وانمود کردن به پرسینگ در حالی که اینگونه نیست و به تیم اجازه می داد که به نوعی در زمین مسابقه ریکاوری کند! در میلان، پرسینگ مترادف با دویدن نبود. اولویت با کنترل فضا بود. چیزی که پرسینگ با آن معنا پیدا می کرد.
توصیف آریگو از خواسته هایش بسیار زیباست:
"هدف این بود که بازیکنانم احساس قدرت کنند و حریفان احساس ضعف. کافیست به حریف اجازه بدهید تا بازی خودش را انجام دهد تا اعتماد به نفس پیدا کند. اما اگر متوقفش کنید اعتماد به نفسش را از او می گیرید. کلید اصلی همین نکته بود. پرسینگ در تیم ما همانقدر ذهنی بود که عملی! یک پرسینگ گروهی. از همه بازیکنان می خواستم در موقعیتی قرار بگیرند که در هر لحظه بتوانند در جریان بازی قرار بگیرند. همه دویدن ها برای رسیدن به وحدت گروهی بود. اگر بازیکنی رو به جلو حرکت می کرد سایر بازیکنان مبتنی بر تغییر جای او حرکات بعدی خود را شکل می دادند."
بالانس و یکپارچگی تیم، شاید مهمترین مشخصه میلان بتواند لقب بگیرد. ساکی برای این امر، نوعی خاصی از تمرینات را پیاده می کرد. تمریناتی تحت عنوان “shadow play” . به این شکل که 11 نفر اصلی وارد میدان می شدند. هر بازیکن در جای خود قرار می گرفت و بازی از دروازبان شروع می شد اما با یک توپ نامرئی! بازیکنان مدام حرکت می کردند، نام یکدیگر را صدا می زدند، پاس می دادند و با دریبل از حریف خود عبور می کردند! این تمرینات، به تیم اجازه می داد که در هر زمان بهترین تصمیم ممکن را بگیرد.
نمونه دیگر تمرینات، فشردگی و سختی بیش از حد در طول هفته بود. این موضوع باعث می شد که بازیکنان در بازی اصلی، یک بازی بسیار آسان تر و با فشار بسیار کمتر در پیش رو داشته باشند و به تعبیر خود ساکی وقت آن بود که از بازی لذت ببرند. اتفاقی که قرار بود در زمین مسابقه بیفتد، قبلا در تمرینات اجرا شده بود! کاپیتان تیم، فرانکو بارسی می گوید که گل فینال جام باشگاه های اروپا را حداقل 30 بار در تمرینات دیده بود. در صحنه گل، مارکو ون باستن با فرار از منطقه بازی خود و کشیدن مدافع بنفیکا که مامور مهار مستقیم با او بود حفره ای را برای رایکارد به وجود آورد و اینگونه تک گل قهرمانی میلان به ثمر رسید.
میلان ساکی یا ساکی میلان؟
دیدگاه ساکی در این مورد جالب است: گروهی اعتقاد دارند فوتبال یعنی بازیکنانی که خود را نشان بدهند. ولی فوتبال یعنی بروز خلاقیت در حیطه تعریف شده مربی، بازیکنان بر مبنای برنامه مربی به میدان می روند و بازی می کنندو من نه بازیکنان ماشینی را میخواستم نه بازیکنان فردگرا و خودمحور. من کسانی را میخواستم که هوش درک آنچه می گویم را داشته باشند. در یک کلام، بازیکنانی می خواستم که بتوانند فوتبال بازی کنند. فلسفه من آموزش بازیکنان تا بالاترین حد ممکن است. آنچه اجازه تصمیمات درست را به آنها می دهد. سریع تصمیم بگیرند، اما در چارچوب یک برنامه مشخص.
داستان 5 بازیکن با برنامه در مقابل 10 بازیکن بدون برنامه هم مشهور و معروف است!
مالدینی می گوید: "با شروع شدن عصر ساکی بود که حرکت و جابجایی چه با توپ و چه بدون توپ اهمیت پیدا کرد. دیگر خبری از درگیری ها و مبارزه تن به تن نبود. راز موفقیت ما این بود که هر بازیکنی که حمله می کرد، دفاع کردن را هم آموخته بود."
رود گولیت در توصیف تمرینات ساکی می گوید: "آن چه ساکی با بازی بدون توپ با ما انجام می داد اهمیت بیشتری از بازی با توپ داشت."
در عین حال نمی توان منکر این شد که بزرگترین پیروزی های ساکی با درخشش ستارگانش رقم خورده است. شاید سرآمد آنان پیروزی 5-0 در مقابل رئال مادریدی باشد که در راه کسب چهارمین قهرمانی پیاپی لیگ بودند و 27 بازی بدون شکست تا قبل از رویارویی با میلان را طی کرده بودند. میلان با 5 گل از 5 بازیکن، کارلتو، رایکارد، گولیت، فان باستن و دونادونی هم حریف را برد، هم فوتبالی که در باشگاه پیاده می شد را نشان داد. 11 ستاره در کنار یکدیگر و همه متحد برای کسب موفقیت. "آمیزه ای از کمال تاکتیکی، سرعت بالا و حرکات حساب شده؛ ترکیبی از قدرت، مهارت و البته فرصت طلبی."
میلان با ساکی دو بار قهرمان اروپا شد، در مسیر کسب سومی، پس از خاموش شدن چند نور افکن ورزشگاه ولودروم تیم از زمین خارج می شود و حاضر به برگشت به زمین نمی شود! پیروزی مارسی با نتیجه 3-0 اعلام می شود، ساکی استعفا می دهد و داستانش در میلان پایان می یابد. اما نباید فاکتور شانس را برای شروع موفقیت میلان افسانه ای کنار گذاشت! در رقابت های قهرمانی اروپا در فصل 1988/89 در حالی که تا دقیقه 57 مسابقه میلانی که پس از اخراج آنچلوتی و پائولو ویردیس 9 نفره بود شکست از ستاره سرخ را پذیرفته بود، ناگهان مه غلیظی بر شهر دانوب می نشیند. بازی قطع می شود و در بازی تکراری، میلان صعود می کند و راه افسانه شدن را ادامه می دهد! شاید خود خدا هم دوست داشت افسانه "میلان آریگو ساکی" را تماشا کند.