طرفداری- در عصر 28 فوریه من در زیتگریست بار در شمال لندن دو احساس توامان داشتم. سرخوشی و بهت. چند ساعت پیش بروسیا دورتموند رقیب همشهری شالکه را 3-0 با نمایشی دیدنی شکست داده بود. اما خیلی زود شادی من به مالیخولیا تبدیل شد. به عنوان دارنده بلیط تمام مسابقات فصل دورتموند در جایگاه ویژه سودتریبون، بازی فصل را از دست داده بودم. اما اینطور خودم را دلداری می دادم که حداقل به بازی مقابل بایرن خواهم رسید.
چند روز پیش داستانی را که پدرم در مورد دو هوادار استون ویلا در بازی مقابل شالکه در وستفالن نوشته بود را می خواندم. آن ها از جو استثنایی می گفتند و بیش از پیش درد دوری بر قلبم می فشرد اما این تفاوتی که بین فوتبال آلمان و انگلستان بدان اشاره شد برایم خوشحال کننده بود. تونی، آن هوادار استون ویلا که سودتریبون را تجربه کرده بود گفته بود شما در انگلستان کنونی هیچگاه چنین اتمسفری را تجربه نمی کنید. این غیر ممکن است.
اما سوالی که مطرح بود این بود که این مسئله به واقع وجود دارد یا تنها یک اغراق از سوی دو هوادار ویلا بود؟ آیا هواداری در انگلستان این اندازه عقب مانده است؟ این سوال انگیزه من را برای حضور در استادیوم های انگلیسی بیشتنر کرد و سعی کردم حداقل یک بازی را در لیگ برتر از نزدیک تماشا کنم.
هی، کجا غیبتان زده است؟
به هر حال گفتن آن از انجامش آسان تر بود. بدون داشتن باشگاهی مورد علاقه و بدون علاقه چندانی به سبک بازی و استادیوم های انگلیسی، سعی کردم بلیطی برای بازی یکی از تیم های بالای جدول پیدا کنم. وقتی فهمیدم که این کار از چقد دشوار است –و از نظر مالی- حواسم را معطوف تیم های پایین تر در جدول کردم.
بلیط را گرفتم. 14 مارس به سلهرست پارک زمین اختصاصی کریستال پالاس رفتم تا شاهد بازی این تیم مقابل کوئینز پارک رنجرز باشم. این نخستین تجربه من از تماشای یک بازی فوتبال در انگلستان بود. اولین تفاوتی که باید به آن اشاره می کردم خیلی زود از راه رسید. من بنا به عادت 70 دقیقه پیش از شروع بازی به استادیوم رفتم اما پرنده در استادیوم پر نمی زد. اما خوشبختانه غذای آماده وجود داشت و سورپرایز دلپذیر دیگر این بود که دیدم می توانم از نوشیدنی در استادیوم و در کنار غرفه مخصوص استفاده کنم. پس به یک نوشیدنی با قیمتی فاجعه بار با مارک باشگاه کریستال پالاس خریدم و به سمت جایگاه آرتور وایت (بنیان گذار باشگاه پالاس) راه افتادم. مراسم خوبی برای پیش از شروع بازی ترتیب داده شده بود. خوشحال بودم که خبری قرعه کشی اسپانسرها و سایر چیزهایی که برای پیش بازی های انتظار داشتم نبود.
کمی که گذشت سورپرایز دوم اتفاق افتاد. زمانی که در صندلی ام نشستم متوجه شدم که اگرچه می توانم تمام زمین را مشاده کنم، بخشی از جایگاه روبرو را به دلیل ارتفاع پایین سقف جایگاه نمی توانم ببینم. این به طریقی به زعم من مانع انتقال شور هواداران در جایگاه اصلی به سمت روبرو می شد. تا آنجایی که می توانم تائید کنم هواداران تیم میزبان با شور و اشتیاقی سرشار از تیمشان حمایت می کردند. اگرچه بازی کیفیت چندانی نداشت اما آن ها پس از دو ماه بدون پیروزی در خانه، توانستند 3-1 کوئینز پارک را شکست دهند.
کمی سر و صدا را بالا ببرید
یک هفته بعد شانس این را پیدا کردم که به آپتون پارک بروم و بازی وستهام مقابل ساندرلند را تماشا کنم. به مانند پالاس، این بار هم در خصوص وضعیت استادیوم این باشگاه شگفت زده شدم. در آلمان عمدتا استادیوم ها را در مرکز شهر یا در کنار بزرگراه ها شاخته می شوند اما استادیوم ها در لندن در ناکجاآبادی بیرون شهر ساخته می شوند. دیوید، دوستی بود که من را برای بازی وستهام به آپتون پارک برد. او به من گفت که وستهام از سال 2016 به استادیومی جدید _المپیک لندن- خواهد رفت. از او سوال کردم که به سراغ استادیوم قدیمی چه خواهد آمد و او گفت اوه، آن را خراب می کنند و در این محل ساختمان های مسکونی ساخته می شود. برای یک لحظه احساس چندش کردم و خود را در موقعیتی قرار دادم که قرار باشد وستفالن خراب شود و داستانی مشابه برای آن اتفاق بیفتد.
ده دقیقه به شروع بازی مانده بود که وارد استادیوم شدیم و به جایگاه بابی مور (کاپیتان بزرگ وستهام) رفتیم. دیوید به حالتی عذرخواهانه به من یادآوری کرد که، البته اینجا وستفالن نمی شود. اما من خیلی زود احساس خوب ِ بودن در خانه را داشتم چون نمایی که از زمین داشتم شبیه به نمونه آن در دورتموند بود. مراسم پیش بازی هم بسیار خوب برگزار شد.
سه پیش زمینه ای که من در مورد فوتبال انگلیس داشتم؛ تماشاگران ثروتمندتر، پیرتر و سر و صدای کمتر به نسبت استادیوم های آلمانی بود. نمی توانم دو مورد اول را به طور کامل رد کنم اما سومی را رد می کرنم. شور هواداران را وقتی شعار معروف خود I’m Forever Blowing Bubbles را می خواندند میخکوب کننده بود.
متاسفانه این جو تا حدودی با شروع بازی تغییر کرد. همه در جای خود نشستند و بازی هم چندان هیجان انگیز نبود و ذوق وشوق اولیه در ادامه کمتر دیده شد. یا شاید هم من آن را از دست دادم. دیوید مرا قانع کرد که وستهام هیچوقت در گل دیرهنگام به ثمر نمی رساند. در دقیقه 87 زمین را ترک کردیم تا در خروجی به ترافیک برخورد نکنیم. یک دقیقه بعد دیافرا ساخو گل برتری را به ثمر رساند. می توانم جوش و خروش جایگاه بابی مور را حدس بزنم اما یک درس قدیمی را که 16 سال پیش پدرم به من آموخته بود برای من تدائی و مسجل شد. در اولین روزی که من را با خود به سودتریبون برد گفت هیچوقت به هیچ قیمتی پیش از سوت پایان استادیوم را ترک نکن.
شنبه بعد به خانه پرواز کردم و دوستان زیادی در خصوص فوتبال انگلستان با پیش زمینه ای منفی از من پرس و جو کردند. تا آنجایی که دیده بودم دانسته ها و پیش داوری های آن ها را رد کردم. اگرچه انگلیسی های زیادی به مکتب هواداری در آلمان به چشم حسادت می نگردند اما آلمانی ها باید دو چیز را از بریتانیا یاد بگیرند. حمایت دائم از تیم مورد علاقه در انگلستان (با توجه به موقعیت استادیوم و گرانی بلیط ها)در هر شرایطی و اینکه سرودهای هواداران را در سلهرست و آپتون به شکل چشم گیری خلاقانه تر یافتم.
چندان به سراغ جزئیات نمی روم اما سرودی که ساندرلندی ها برای آدام جانسون می خواندند یکی از آن ها بود. سرودی که برانگیزاننده و در عین حال طنز که جای چیزی شبیه به آن را در آلمان خالی می بینم. در انگلستان هواداران وقتی شعار باشگاه را می خوانند شوری دیدنی دارند اما متاسفانه در اکثر طول بازی سکوت می کنند. چیز دیگری که نظر من را جلب کرد دانش تاکتیکی هواداران انگلیسی بود که مشتاقانه در خصوص بازی نقطه نظرات تاکتیکی ابراز می کردند.
در پایان باید بگویم که اگر در انگلستان زندگی می کردم مشکلات بسیاری در خصوص دیدن دائمی بازی تیم محبوبم پیدا می کردم. من 40 پوند برای حضور در سلهرست و 70 پوند برای دیدن بازی در آپتون پارک پرداخت کردم. 110 پوند برای دیدن دو بازی. این مبلغ نیمی از مبلغی است که معادل آن را هر سال برای خرید بلیط تمام مسابقات فصل دورتموند می پردازم !
مبالغ غیر واقعی به نظر می رسند و امیدوارم بلیط ها در انگلستان ارزان تر شوند تا مردم بیشتری شانس دیدن بازی تیم هایشان را در استادیوم دارا باشند. البته برای من این مبلغ ارزشش را داشت و از هر کدام از ثانیه های این دو دیدار لذت بردم. با این وجود از بازگشت به خانه خوشحالم و برای بازی مقابل بایرن پس از تعطیلی مسابقات ملی و نشستن در جایگاه همیشگی در سودتریبون خوشبینم. به هر حال باید بگویم که ممنون انگلستان. من باز خواهم گشت!