هنگامی که رائول گونزالس در آخرین لحظات بازیگری باجو برای «فوتبال بدون باجو» اشک می ریخت، تازگی خاطرات مانده در آرشیو ذهنمان و مزه های شیرینی که هنوز از هنرنمایی های روبی در کاممان بود، نمی گذاشت معنای واقعی آن اشک های اسطوره اسپانیایی را درک کنیم. اما گویا رائول دوراندیش تر از ما بود.
ما بچه های دیروز، تمام طول هفته را با شمارش لحظه به لحظه ثانیه ها، بی صبرانه منتظر بودیم تا عصرهای یکشنبه سری آ از راه برسد و بازی ستاره ای را ببینیم که با بازی کردنش، عاشقی می کند؛ با افتادنش، کشوری را گریان و با رفتنش، یک شهر را به راهپیمایی می کشاند.
روبرتو باجو، برای بچه های نسل دیروز، تداعی کننده زیباترین نوستالژی هاست و نسل های بعدی که نام او را در کتاب های افسانه ای و اساطیری خوانده اند و خواهند خواند. اگر سنتان هم به دوران بازیش قد ندهد، حتما از او شنیده اید و آنچه هم شنیده اید قطعا از فینال جام جهانی 1994 و توپی است که به آسمان زد و به قول خودش "هرگز بازنگشت". اگرچه وی به قدری کارهای بزرگ انجام داد و بازیکن فوقالعادهای بود که مایه شرمساری است که بسیاری از مردم او را تنها به خاطر پنالتی که در فینال جامجهانی 1994 از دست داد، میشناسند. باجو در سال 2002 در کنار بازیکنانی چون پله، مارادونا، پلاتینی، کرایف و بکن بائر در تیم رویایی تمام ادوار فیفا قرار گرفت.
افسانه در 18 فوریه سال 1967 در «کالدوگنو» در شمال ویچنزا متولد شد. از همان کودکی عاشق فوتبال بود و زندگی را بدون فوتبال نمی خواست. در 9 سالگی کار خود را آغاز کرد و با دیده شدنش توسط «آنتونیو مورا» استعدادیاب ویچنزا، امیدش را برای تحقق رویایش پررنگ دید. پسر بچه 15 ساله قصه ما به ویچنزا پیوست و با بازی های خوب خود در فصل ۸۵-۱۹۸۴ در سری c و زدن 12 گل در 29 بازی باعث شد ویچنزا به سری B صعود كند.
صعود آنها به سری B باعث رفتن باجو به سری آ همراه با تیمی چون فیورنتینا شد. در 1990 با ناکامی فیورنتینا در رسیدن به بازی های اروپایی، روبرتو در ازای مبلغ بی سابقه و رکوردشکن 13 میلیون دلار به یوونتوس پیوست. این انتقال باعث خشم هواداران فلورانس شد تا آنها به خاطر از دست دادن باجو، سه روز تمام شورش كرده و تمام شیشه های باشگاه را خرد كنند.
باجو دوره اصلی درخشش خود را در یوونتوس سپری کرد و به همراه این تیم موفق شد در فصل 93-1992، با زدن 6 گل در 9 مسابقه، یوونتوس را برای اولین بار به قهرمانی در جام یوفا برساند و خود نیز به توپ طلای جهان دست یابد. اما یووه نیز به او وفادار نماند و با نامهربانی به میلان سیلویو برلوسکونی فروخته شد. ظاهرا آمدن دل پیرو به دل آلپی دلیل اصلی فروش باجو بود. در حالی که بولونیا هم برای خرید او تلاش می کرد، بسیاری روبرتو را از رفتن به میلان منع کردند و آن را انتخابی بد دانستند، اما باجو در جواب آنها گفت: "اگر در یک اقیانوس غرق شوم بهتر از آن است که در یک چاله آب پادشاهی کنم."
حضور فابیو کاپلو بر روی نیمکت میلان که صرفا به باجو به چشم یک بازیکن جانشین نگاه می کرد، فرصتی را برای او باقی نمی گذاشت. در ۲۸ بازی لیگ تنها ۷ گل به ثمر رساند و خیلی كمتر از گذشته به بازی گرفته شد. باجو در آغاز فصل بعدی كمی امیدوارتر از گذشته شد اما در همان هنگام با بازگشت ساچی به میلان تصمیم گرفت این تیم را ترك كند.
این بار مقصد بولونیا بود، همان چاله آبی که روبی پادشاهی در آن را نخواسته بود. حضور در بولونیا و بازی های درخشانش باعث شد بار دیگر به روزهای اوجش بازگردد. او در سال ۱۹۹۸ قصد بازگشت دوباره به سن سیرو را کرد اما این بار تیم رقیب یعنی اینتر. اینتری که سال ها بعد باجو اعتراف کرد که از بچگی عاشق آن بوده است. با آمدن لیپی، دشمن شماره یک باجو به اینتر، روبرتو یک روز به سراغ او رفت و گفت: "اگر به من نیازی نداری از اینجا بروم». بعدها بود که گفت: «لیپی دوست داشت رختکن، یک سربازخانه باشد. حتی در یووه به من گفته بود تو باید جاسوس من در رختکن باشی!" اما باجو چنین شخصیتی نداشت و همین مساله بود که باعث جدایی او از بیانکونری و مغضوب شدنش در نراتزوری شد.
سرانجام باجو بعد از گذراندن دوران نه چندان درخشان همراه با اینتر به تیم برشا پیوست تا سال های پایانی فوتبالش را در آنجا سپری كند. جایی كه نزدیك به خانه اش ویچنزا بود. بازی های درخشان او رکوردی جدید را در تاریخ باشگاه برشا ثبت کرد: حضور در سری آ برای دو فصل متوالی. بازی مقابل میلان در 16 می 2004 آخرین مسابقه باجو بود.
باجو اولین بازی ملی خود را در سال 1988 در مقابل هلند انجام داد و بعد از جام جهانی 1998دیگر به تیم ملی دعوت نشد. او حضور در سه جام جهانی 90، 94 و 98 را تجربه کرد که اوج هنرنمایی او در جام 94 بود که یک تنه و با زدن 5 گل و ارائه بازیهای فوق العاده، ایتالیا را به فینال رساند. ولی با خراب کردن پنالتی در فینال که منجر به نایب قهرمانی آتزوری شد، پایانی تراژدیک برای خود و کشورش رقم زد. در سال 2002 نیز با وجود
درخواستهای مداوم هواداران فوتبال ایتالیا و رسانهها و حتی در مقابل راهپیماییهایی که مردم برای دعوت او به تیم ملی ایتالیا به راه انداختند، جیووانی تراپاتونی از دعوت باجو به تیم ملی ایتالیا خودداری کرد. او در 56 بازی ملی خود 27 گل و در طی سال های حضور خود در سری آ (1985-2004) 205 گل به ثمر رساند و در سال 1993 به عنوان بهترین بازیکن جهان و در سال 2004 بزرگترین بازیکن فوتبال ایتالیا انتخاب شد.
سرانجام او در یک دیدار در مقابل اسپانیا به تاریخ 28 آوریل 2004 به زمین رفت و آخرین تجربهاش با شماره 10 ایتالیا را جشن گرفت.
محبوبیت باجو با آن استیل و چهره خاصش نزد هواداران و دوستداران فوتبال همیشه زبانزد بوده است. دم اسبی آسمانی، فوق العاده محبوب و دوست داشتنی بود. اما همین محبوبیت بیش از اندازه برای او دردسرساز شد. محبوبیت او میان هواداران و بازیکنان باعث میشد که حس حسادت مربیان برانگیخته شود و به این ترتیب با بهانههای عجیب و غریب، کمتر به او میدان میدادند. جینو کوریونی، رئیس باشگاه برشا در این مورد می گوید: "برخی مربیان این طور بودند چون در تمرینات از هر ده دوربین هشت تا به دنبال باجو بود، به همین خاطر تصمیم می گرفتند که در برخی بازی ها او را کنار بگذارند." اما او شخصیت ویژهای داشت و همین شخصیت بینظیر بود که باعث میشد در مقابل نامهربانیهای مربیانش، هیچوقت از دایره نزاکت خارج نشود و بر خلاف سایر ستارههای فوتبال، دهان به ناسزا نگشاید.
باجو محبوبیت را شکل دیگری معنا کرد. او بود که نشان داد محبوبیت فقط با بالا بردن جام و کسب افتخارات متعدد و زدن گل های رنگارنگ با یک پیراهن به دست نمی آید و با رفتن به تیم رقیب از بین نمی رود. می توانی در فینال حساس ترین تورنمنت بین المللی پشت توپ بایستی و آن را به آسمان بزنی، آرزوهای یک ملت را بر باد دهی، اما محبوب شوی! می توانی به تیم رقیب بروی، اما محبوب بمانی. و می توانی آنقدر محبوب شوی تا مربیانت هم به تو حسودی کنند و به یک نیمکت نشین تبدیل شوی!
بودای کوچک ما که به خاطر انتخاب مذهب بوداییسم، در مقطعی مورد خشم کلیسا قرار گرفت و حتی برخی کشیش ها وی را مرتد می دانستند، به حدی محبوب بود که حتی رقبایش هم با افتخار از او و بزرگیش یاد می کردند. رائول گونزالس همیشه با افتخار می گفت: "من یکشنبه ها یک قهرمان برای تماشا دارم. اگر او مصدوم نمیشد، رکوردها را جابهجا میکرد"، و پپ گواردیولایی که معتقد بود: «این اشتباه است که او را بهترین بازیکن ایتالیا بنامیم. او بهترین بازیکن جهان است». رایان گیگز او را قهرمان دوران جوانی خود می داند، و مارادونایی که او را با هیچ کس دیگری قابل مقایسه نمی داند.
روبی باجو قابل شناخت نیست. نمی توان از او حرف زد، تا وقتی که با او زندگی نکرده باشی و یا حتی بازی هایش را ندیده باشی. آنان که دوران بازیگری باجو را درک کرده اند خوب می دانند و به آنها که ندیده اند خواهند گفت که لذت فوتبال با روبی و موهای دم اسبیش چیز دیگری بود. و امروز 11 سال از «فوتبال بدون باجو» می گذرد و هر چه جلو می رویم بیشتر به اشک های آن روز رائول ایمان می آوریم.
روبی دوست داشتنی، بودای کوچک، اسطوره فیورنتینا، اسطوره یوونتوس، اسطوره میلان، اسطوره اینتر، اسطوره آتزوری، محبوب بچه های فوتبال زمان ما، تولدت مبارک...
ارسالی از کاربر "از ازل تا ابد ITALIA"