حتم دارم که اگر می دانست حضورش در وسط یک بازی فوتبال، روند زندگی ملتی را آنگونه دگرگون می کرد بارها و بارها ما را دلخوش می کرد. وقفه ای که مردم ماتم زده ما را بهانه ای بود برای شادی. واژه ای که گم شده بود در لابلای شاخ و برگ های درخت عظیم مشکلات. حضوری چند ثانیه ای که روی نقشه جغرافیا، دور ایرانش که دنیا انقلابش را خوش نیامده بود یک دایره قرمز کشید. این منم ایران...
جهنم ملبورن کریکت گراند، توپ خانه بچه خوشگل های استرالیا. چپ و راست روی دروازه ایران که یک بار فتح شده. تماشاگرانی که با استرس غریبه اند و صدای خنده شان روی اعصاب است وقتی علی منصوریان توپ زیر پایش گیر می کند و زمین می خورد. انگار نه انگار ما باید دنبال گل باشیم. کیول و ویدوکا را یکی مهار کند. صورت عرق کرده پاشازاده، آدامس عابدزاده. هنوز دو دقیقه از شروع نیمه دوم نگذشته که ویدمار دومی را هم نثار ما می کند. همه مشغول شادی اند که فرشته زشت خدا وسط استادیوم ملبورن به داد ما می رسد. "پیتر هور". اسمی که هیچگاه نباید از یاد برد. وقفه ای که او در بازی ایجاد می کند، تنفسی است برای ایران. وقتی نیروهای امنیتی پیتر را به بیرون می برند همه لیوان و بطری سمتش شوت می کنند. اگر می دانستند که او بهترین نسل فوتبالی استرالیا را از رفتن به جام جهانی محروم می کند، حتما با بمب افکن از او استقبال می کردند...
روآر خبرگزاری ورزشی در استرالیا می نویسد: "پیتر هور، در شب سیاه ملبورن، 29 نوامبر 97 قلب یک ملت را شکست. وقتی که 88000 تماشاگر می رقصیدند. همه شعار ما رفتیم فرانسه سر می دادند. ایران برای صعود باید دو گل می زد که بسیار بعید بود. اما از آن لحظه به بعد همه چیز تغییر کرد. ایران دو گل زد و همه چیز تمام شد.
در حالی که ایرانی ها کلکسیون تمبرهای جام جهانی 98 را جمع می کردند، مردم استرالیا با نفرتی وصف ناپذیر از پیتر هور، 64 بازی جام جهانی را از تلویزیون دنبال کردند."
جان داردن ورزشی نویس می گوید: "ایران برای ترمیم آشفتگی و بی نظمی خود تنها به همین چند دقیقه وقفه نیاز داشت. پیتر هور هرچند در خانه منفور و خرابکار قلمداد می شود اما دوستداران زیادی در تهران دارد."
ما رفتیم جام جهانی. همه ما را دیدند. اسم ما سر زبان ها افتاد و هیچگاه فراموش نخواهیم کرد هدیه ای که خدا فرستاد برای شاد شدن دل ملت. صحنه هایی که بعد از 17 سال هم خنده می آورد روی صورتمان.