طرفداری- اول اول داستان، وقتی فوتبال آرام آرام داشت راهش را به زندگی خیلی از ما نسل سومی ها باز می کرد، قهرمانان دیوارهای اتاقمان قبل از آن که باجیو، زیدان، رونالدو، دل پیرو، مالدینی و... باشند، احمدرضا عابدزاده، کریم باقری، خداداد عزیزی، مهدی مهدوی کیا و... بودند. هیچ کس -– مطلقا هیچ کس - نمی تواند انکار کند که یک جایی وسط ناخودآگاه ناسیونالیزه شده اش دوست دارد قهرمانش بیش از اینکه از جنس دیگران باشد، از جنس خودش باشد. ما هم همین طور بودیم. اصلا هیچ کس طور دیگری نبود. ایرانی ها را دوست داشتیم نه صرفا چون بیشتر پخش می شدند و دم دست تر بودند، ایرانی ها را دوست داشتیم چون همانی بودند که می خواستیم.
فوتبال را همان طور که لازم بود نمایش می دادند. حالات انسانی، از شادمانی گرفته تا اندوه پای بازی هایشان معنا می گرفت و آدم هم که بیش تر از این چیزی نمی خواهد. همه ما - اگر بوده باشیم- نیمه نهایی جام ملت های 1996 امارات را یادمان هست. با تمام جزییاتش؛ از نام های هراس آور عربستانی های لعنتی گرفته تا پنالتی های سوخته علی دایی و داریوش یزدانی. بعد از بازی حتما بغض کردیم، حتما اشک ریختیم و حتما تا روزها و هفته ها حسرت خوردیم. یک چیزی شبیه به گلی که مسی در برزیل وارد دروازه مان کرد، شاید هم بیشتر.
آرزوی خیلی از آدم ها -– مثل من - این است که چیزها همیشه همانی باشند که هستند. جای هیچ چیز عوض نشود. تیم ملی را اگر دوست داریم همیشه دوست داشته باشیم، پرسپولیسی - یا استقلالی - اگر هستیم همیشه بمانیم. جیغ و فریادهای کر کننده مان در غروب روزهای دربی را هر سال داشته باشیم، برنده یا بازنده حالا دیگر آن قدرها فرقی ندارد، فقط بتوانیم همان قدر بی احتیاط بخندیم و گریه کنیم. اما ذهن آدم ها همیشه همین قدر یک لایه نمی ماند، شبیه لوحی است که برای حک کردن نوشته ای تازه، ناگزیر به پاک کردن قدیمی ترهاست.
زمان می گذرد و رویاها - و نه لزوما رویاهای بچگی - – ذره ذره تغییر شکل می دهند. حالا دهه گذشته فوتبالمان را خیلی که شخم بزنیم به هتریک ایمن زاید می رسیم و تکل آندو روی پای مسی، همین و نه بیشتر. نقطه مقابلش آن قدر رخداد رقت انگیز در خاطرمان داریم که بتواند همین ها را هم پوشش بدهد؛ کج دهنی ها و دهن کجی ها، دروغ، بی اخلاقی، تبانی، دوپینگ و از همه بدتر بی تفاوتی. بازیکنان میلیاردی لیگ ما - که اتفاقا خیلی هم زیادند - خیلی ساده و به اختصار فوتبال بازی می کنند و این حقیقتی است که وجود دارد. خیلی هایمان خیلی بیشتر از پنج شنبه و جمعه های خودمان، شنبه و یک شنبه های بوندسلیگا، لیگ برتر و لالیگا را انتظار می کشیم. فوتبال می بینیم، لذت می بریم و همزمان غبطه هم می خوریم. ما به کجا تعلق داریم و این ها از کجا می آیند. ما برای مخاطب چه هدیه ای داریم و این ها چه هدیه ای دارند. ما چه قدر بی فروغ و خسته ایم و این ها چه قدر دنبال کردنی. ما چه قدر کم گل هستیم و این ها چه قدر سخاوتمند.
بنابراین هرگز غیر عادی نیست اگر اقبال مردم این روزها به سمت دیگری غیر از فوتبال رفته باشد. غیر عادی نیست که سایت های ورزشی در شب های جام جهانی والیبال بیشتر از شب های فوتبالی کلیک بخورد، غیر عادی نیست که پای باخت تیم ملی والیبال به آلمان دوباره شبیه همان نیمه نهایی 1996 امارت سرخورده شویم و به تحقیر تیم امید برابر ویتنام و قرقیزستان درجه چندمی اگر نخندیم حداقل لبخندکی بزنیم.
من، شما و خیلی از فوتبالی ها و غیر فوتبالی های دیگر این شب ها و شب های دیگر می نشینیم پای والیبال. والیبالی که می شود دوستش داشت چون خودمانی است. سعید معروفش را دوست داریم نه فقط به این خاطر که بهترین پاسور دنیاست، دوستش داریم چون اهل خودمان است، چون بودنش سرحالمان می آورد. و همین طور بقیه بچه هایش را. خیلی بی انصافی است در حق این ها که بیاییم در صدر یکی از پرمخاطب ترین رسانه هایمان بنویسیم توجه به والیبال روی دیگر سکه خالی شدن ورزشگاه های فوتبال است یا خیلی حرف های متعصبانه دیگر برای تقدس زایی در ورزشی که سیاه نمایانده می شود چون همین قدر - و حتی بیشتر - سیاه و زشت است.
به بدترین معنای این کلمات. فوتبال این روزهای ایران را نمی شود دوست داشت، ذره میل قدیمی ترها هم آب شده. از بیرون که نگاه کنیم، این هایی که پای منافعشان در میان نیست و صرفا برای همان حس های خوب هواداری دور فوتبال ایران را گرفته اند و برایش حرص می خورند، چندان قابل توجیه به نظر نمی رسند. آدم حسابی به فکر فرو می رود وقتی بی یک ریال چشم داشت و تنها برای این پرسپولیس و این ساختار جمع می شوند، فریاد می کشند، اشک می ریزند و این و آن را تشویق می کنند.
قدری بی پرواست اما گاهی فکر می کنم آدم برای این سبک از زندگی لزوما می بایست سطحی از بیچارگی را پذیرفته باشد. ما چشم هایمان را باور می کنیم دوستان عزیز، فوتبال ایران را پلشت جلوه بدهند یا نه، اصل ماجرا تغییری نمی کند. هیچ کس شیادهای حقه باز را که مع الاسف این روزها حسابی اطراف فوتبال خانه ساخته اند، دوست ندارد، هیچ کس تمجیدشان نمی کند و حق هم هرگز با آن ها نیست. کسی دقیق نمی داند این فعل و انفعال چه قدر زمان خواهد برد اما سیاه نمایی در فوتبال تمام نمی شود تا وقتی که سیاهی وجود دارد.